《ناشناخته》
《ناشناخته》
همیشه این طور فکر میکردم که میدانم برای چه کاری به وجود آمده ام. انگار کاری مهم و مشخص شده برایم وجود داشت که تنها من میتوانستم آن را انجام دهم.
ولی مدت ها گذشت تا دریافتم من منحصر به فرد و خاص نیستم. هیچ گاه نبودم. در دنیای حقیقی و واقعی افراد زیادی برتر از تو هستند که هیچ وقت نمیتوانی به آنها برسی. هر چقدر هم کا تلاش کنی چیزهایی مهم تر از علاقه وجود دارند.
در نهایت تنها چیزی که از تو میماند جسمی است که دیگر نمیداند چطور باید خوشحال باشد و هرروز بیشتر از قبل نابود میشود و تو تنها به این فکر میکنی که "من برای چه چیزی ساخته شدهام؟"
MH🤍
همیشه این طور فکر میکردم که میدانم برای چه کاری به وجود آمده ام. انگار کاری مهم و مشخص شده برایم وجود داشت که تنها من میتوانستم آن را انجام دهم.
ولی مدت ها گذشت تا دریافتم من منحصر به فرد و خاص نیستم. هیچ گاه نبودم. در دنیای حقیقی و واقعی افراد زیادی برتر از تو هستند که هیچ وقت نمیتوانی به آنها برسی. هر چقدر هم کا تلاش کنی چیزهایی مهم تر از علاقه وجود دارند.
در نهایت تنها چیزی که از تو میماند جسمی است که دیگر نمیداند چطور باید خوشحال باشد و هرروز بیشتر از قبل نابود میشود و تو تنها به این فکر میکنی که "من برای چه چیزی ساخته شدهام؟"
MH🤍
۲۵۲
۱۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.