شعلههایعشق
#شعله_های_عشق
#part_21
-ولی چرا؟ لونا هنوز دلیل جشن رو نگفته؟
نگاهی به پشت انداختم و ادامه دادم
- شما میدونین؟
دوسپسر لونا مشکوک خندید و با لحن کش داری لب زد
: سوپرایزه
چینی بر بینی م انداختم و به بیرون از پنجره نگاه کردم با چهره ی عصبانی جین برخوردم سریع آب دهنمو قورت دادم و با لحن ترسیده ای گفتم
- زود گاز بده زود!
دوست پسره لونا اخمی کرد و لب زد
: اون پسره اذیتت میکنه ابجی؟ میخای برم صورتشو پایین بیارم؟
- نچ بدو گاز بده بدوو
دوسپسر لونا بدون توجه به من پیاده شد پشت سرش بقیه هم پیاده شدن قلبم تند تند میزد به شدت میترسیدم! آب دهنمو قورت دادم و در رو باز کردم اونا با هیکل عضله ای در کنار جین؟ جین قطعا زیر دسته اونا میمرد! نگاه همه به من رفتم پایین و گفتم
- بچه ها لونا و بقیه منتظرمونن بیاین بریم ناراحت میشنا!
لبخند زایه ای زدم دوسپسره لونا با اخم و عصبانیت گفت
: آبجی راستشو بگو!
دستمو مشت کردم و گفتم
- ایشون پسر عمومه! بیاین بریم!
دوست پسره هانا گفت
: ولی ترست اینو نشون نمیده
با لحن ناراحت دار و کش داری گفتم
- لطفا بیاین بریم
جین هنوز اخم بر ابرو هاش داشت که ترس و لرزی بر بدنم مینداخت پسرا به حرفم گوش دادن و سوار شدن و حرکت کردیم...
" یه ربع بعد"
با وایستادن ماشین بدون نگاه کردن به جایی که هستم پیاده شدم و وارد خونه ی نقلی ی مجردی لونا رفتم هانا داشت موهای لونا رو میبافت و خمیازه میکشید جولی به گوشی نگاه میکرد و لیا کنارش دراز کشیده بود لوسی داشت رژ میزد همه با اخم بهم نگاه کردن جولی گفت
: دیر کردی !
#part_21
-ولی چرا؟ لونا هنوز دلیل جشن رو نگفته؟
نگاهی به پشت انداختم و ادامه دادم
- شما میدونین؟
دوسپسر لونا مشکوک خندید و با لحن کش داری لب زد
: سوپرایزه
چینی بر بینی م انداختم و به بیرون از پنجره نگاه کردم با چهره ی عصبانی جین برخوردم سریع آب دهنمو قورت دادم و با لحن ترسیده ای گفتم
- زود گاز بده زود!
دوست پسره لونا اخمی کرد و لب زد
: اون پسره اذیتت میکنه ابجی؟ میخای برم صورتشو پایین بیارم؟
- نچ بدو گاز بده بدوو
دوسپسر لونا بدون توجه به من پیاده شد پشت سرش بقیه هم پیاده شدن قلبم تند تند میزد به شدت میترسیدم! آب دهنمو قورت دادم و در رو باز کردم اونا با هیکل عضله ای در کنار جین؟ جین قطعا زیر دسته اونا میمرد! نگاه همه به من رفتم پایین و گفتم
- بچه ها لونا و بقیه منتظرمونن بیاین بریم ناراحت میشنا!
لبخند زایه ای زدم دوسپسره لونا با اخم و عصبانیت گفت
: آبجی راستشو بگو!
دستمو مشت کردم و گفتم
- ایشون پسر عمومه! بیاین بریم!
دوست پسره هانا گفت
: ولی ترست اینو نشون نمیده
با لحن ناراحت دار و کش داری گفتم
- لطفا بیاین بریم
جین هنوز اخم بر ابرو هاش داشت که ترس و لرزی بر بدنم مینداخت پسرا به حرفم گوش دادن و سوار شدن و حرکت کردیم...
" یه ربع بعد"
با وایستادن ماشین بدون نگاه کردن به جایی که هستم پیاده شدم و وارد خونه ی نقلی ی مجردی لونا رفتم هانا داشت موهای لونا رو میبافت و خمیازه میکشید جولی به گوشی نگاه میکرد و لیا کنارش دراز کشیده بود لوسی داشت رژ میزد همه با اخم بهم نگاه کردن جولی گفت
: دیر کردی !
- ۱.۲k
- ۲۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط