خاطرات دستش را میگذارد روی خرم

خاطرات دستش را میگذارد روی خِرم
و مهر سکوت میزند بر لبانم

و تنها راه زجه زدنم چشمانم است

وقتی که با قطره قطره اشک فریاد میزنم ...
دیدگاه ها (۴)

ما قول های زیادی به هم داده بودیم ، مثلا قول داده بودی چشم ه...

می پرسند :خوبی؟آخر یک نفر هم نیست بگوید:صحبت یک روز و دو روز...

گرامی من :زن!رمانی که به تو داده بودم باز آوردی آن را در قفس...

مرا بخوان مثل شعر سهراب واژه به واژهخط به خطبگذار میان افکار...

صحنه پارت دهم

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط