❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating retaliation - a new beginning"
#تلافی_ویرانگر_شروعی_دوباره
#Part2
یک هفته ای از برگشتن سیترا میگذشت و همگی خوشحال بودیم.
ماموریت اخیر سیترا تو ایتالیا عالی پیش رفته بود و سیترا واقعا از بابت مدیریت عالی و هماهنگی من و هیونجین تو اداره امور باند راضی بود!
ـــ میل وولف( male wolfگرگ مذکر) بهتره تا از باکسرت دارت نزدم کونتو تکون بدی و بیای به اتاق من!
با صدای داد سیترا که لرزه به ستون های عمارت مینداخت من و هیونجین به هم نگاه کردیم و بدون تموم کردن ناهارمون دوییدیم سمت اتاق سیترا!
میل وولف صدا کردن سیترا نشون میداد به شدت از دست هیونجین شاکیه چون این لقب مال مواقعی بود که هیونجین یا گند میزد یا حرص سیترا رو درمیاورد!
با تردید تقه ای به در زدیم و وارد شدیم.
نگاه عصبی و برنده ی سیترا هیونجین رو نشونه رفت و غرید: یه سری اطلاعات مهم میخام که احتمال هک کردن و لو رفتنشون از طریق ایمیل بالاست برای همین اونها رو قراره از طریق نامه و پست برام بفرستن.
مکثی کرد و با عصبانیت بیشتری ادامه داد: امروز صندوق پستی عمارت رو چک کردم و حدس بزن چی دیدم....
به کوهی از نامه ها که رو میز کارش بود اشاره کرد: عاح درسته... محض رضای مسیح این همه نامه تو عصر تکنولوژی...!
هیونجین اخم کرد: خب اینا چه ربطی به من دارن آلفاجم؟!
سیترا با خشم چنگی به نامه ها زد و به سمت هیونجین پرتشون کرد: ربطش اینه که من اون نامه فاکی رو تا دو ساعت دیگه میخام درحالی که اون نامه بین نامه های عاشقانه کشته مرده هات دفن شده!
هیونجین بهت زده به نامه هایی که به سینه اش خوردن و افتادن رو زمین نگاه کرد: عاشقانه؟... کشته مرده؟... حتما اشتباهی شده من....
سیترا حرفش رو قطع کرد: فقط خفه شو و گوش کن!
بعد یکی از نامه ها رو باز کرد و خوند:
«هیونجین سینگستر،تو جذاب ترین و هات ترین مردی هستی که به عمرم دیدم!تو اونقدر بی نظیری که حتی آلفاجم هم تحت تاثیر قرار میدی...نمیدونم از کی عاشقت شدم اما ازت میخام که باهام قرار بزاری...من و تو میتونیم تا ابد کنار هم بمونیم و من تا ابد دوست خواهم داشت! »
با شنیدن متن نامه نتونستم خودم رو کنترل کنم و به خنده افتادم.
سیترا پوزخند زد: کدوم حرمی گفتی من تحت تاثیر تو قرار میگیرم گرگ احمق؟!
هیونجین که هنوز تو شوک بود با بیچارگی گفت: قسم میخورم من کاری نکرم... نمیدونم چجوری بهم علاقه مند شدن!
با خنده به چهره نزارش نگاه کردم: اوه تو هات ترین مرد دنیایی!
با اخم غرید: هی بس کن!
با بدجنسی نامه رو برداشتم: عاح چی میشه
..... ادامه دارد.....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
#تلافی_ویرانگر_شروعی_دوباره
#Part2
یک هفته ای از برگشتن سیترا میگذشت و همگی خوشحال بودیم.
ماموریت اخیر سیترا تو ایتالیا عالی پیش رفته بود و سیترا واقعا از بابت مدیریت عالی و هماهنگی من و هیونجین تو اداره امور باند راضی بود!
ـــ میل وولف( male wolfگرگ مذکر) بهتره تا از باکسرت دارت نزدم کونتو تکون بدی و بیای به اتاق من!
با صدای داد سیترا که لرزه به ستون های عمارت مینداخت من و هیونجین به هم نگاه کردیم و بدون تموم کردن ناهارمون دوییدیم سمت اتاق سیترا!
میل وولف صدا کردن سیترا نشون میداد به شدت از دست هیونجین شاکیه چون این لقب مال مواقعی بود که هیونجین یا گند میزد یا حرص سیترا رو درمیاورد!
با تردید تقه ای به در زدیم و وارد شدیم.
نگاه عصبی و برنده ی سیترا هیونجین رو نشونه رفت و غرید: یه سری اطلاعات مهم میخام که احتمال هک کردن و لو رفتنشون از طریق ایمیل بالاست برای همین اونها رو قراره از طریق نامه و پست برام بفرستن.
مکثی کرد و با عصبانیت بیشتری ادامه داد: امروز صندوق پستی عمارت رو چک کردم و حدس بزن چی دیدم....
به کوهی از نامه ها که رو میز کارش بود اشاره کرد: عاح درسته... محض رضای مسیح این همه نامه تو عصر تکنولوژی...!
هیونجین اخم کرد: خب اینا چه ربطی به من دارن آلفاجم؟!
سیترا با خشم چنگی به نامه ها زد و به سمت هیونجین پرتشون کرد: ربطش اینه که من اون نامه فاکی رو تا دو ساعت دیگه میخام درحالی که اون نامه بین نامه های عاشقانه کشته مرده هات دفن شده!
هیونجین بهت زده به نامه هایی که به سینه اش خوردن و افتادن رو زمین نگاه کرد: عاشقانه؟... کشته مرده؟... حتما اشتباهی شده من....
سیترا حرفش رو قطع کرد: فقط خفه شو و گوش کن!
بعد یکی از نامه ها رو باز کرد و خوند:
«هیونجین سینگستر،تو جذاب ترین و هات ترین مردی هستی که به عمرم دیدم!تو اونقدر بی نظیری که حتی آلفاجم هم تحت تاثیر قرار میدی...نمیدونم از کی عاشقت شدم اما ازت میخام که باهام قرار بزاری...من و تو میتونیم تا ابد کنار هم بمونیم و من تا ابد دوست خواهم داشت! »
با شنیدن متن نامه نتونستم خودم رو کنترل کنم و به خنده افتادم.
سیترا پوزخند زد: کدوم حرمی گفتی من تحت تاثیر تو قرار میگیرم گرگ احمق؟!
هیونجین که هنوز تو شوک بود با بیچارگی گفت: قسم میخورم من کاری نکرم... نمیدونم چجوری بهم علاقه مند شدن!
با خنده به چهره نزارش نگاه کردم: اوه تو هات ترین مرد دنیایی!
با اخم غرید: هی بس کن!
با بدجنسی نامه رو برداشتم: عاح چی میشه
..... ادامه دارد.....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۶.۸k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.