❌ اصکی ممنوع ❌ ادامه پارت قبل
"Devastating retaliation - a new beginning"
#تلافی_ویرانگر_شروعی_دوباره
#Part2
اگه 1000نسخه کپی بگیرم و بچسپونم به دیوارای عمارت؟ عام... شایدم بهتره از همه نامه ها 1000 تا کپی بگیرم!
نامه رو از دستم کشید و با جدیت گفت: جرعت نکن از این غلطا بکنی!
سیترا دستی تو موهاش کشید: زود دست به کار بشین و نامه منو برام پیدا کنین، اینا رو هم بندازین دور!
با دیدن تعلل هیونجین اخم کرد: گوشات کر شده یا پاهات فلجه؟
هیونجین هیچکدوم آلفاجم.
سیترا: پس چرا کاری رو که گفتم نمیکنی؟
هیونجین نامه رو تو دستش فشرد و سرش رو آورد بالا: وقتی اون دخترا، که وولف گرل های مغرور شمان غرورشون رو کنار گزاشتن و برای من نامه نوشتن و به علاقشون اعتراف کردن، من چجوری میتونم مثل یه عوضی بهشون بخندم و نامه ها رو دور بندازم؟ حتی اگه نخام باهاشون قرار بزارم اما باید حداقل نامه هاشون رو بخونم...!
لبخند ناخوداگاهی که رو لبای من و سیترا شکل گرفت نشون از این بود که هیونجین تحت تعلیم های سیترا به شکل یه مرد واقعی تربیت شده بود و جنتلمن بودنش الان حتی سیترا رو هم متحیر میکرد!
سیترا: هیونجینِ آلفا میخاد چکار کنه؟
هیونجین لبخند محوی زد: نامه شما رو پیدا میکنم و این نامه ها رو هم خودم میخونم و جواب میدم.
سیترا پشت میزش جا گرفت و عمیق به هیونجین نگاه کرد: جدا از بحث این نامه ها کسی نیست که بهش علاقه داشته باشی؟ هر گرگی یه جفت میخاد و تو این پنج سال تقریبا همه وولف گرل ها یا ازدواج کردن و یا نامزد دارن.
تایید کردم: تو خیلی طرفدار داری هیون، بهتره با یکی قرار بزاری.
هیونجین به من و سیترا نگاه کرد: همه گرگا جفت دارن جز شما دو نفر؟!
سکوت تلخی تو اتاق حاکم شد.
من و سیترا همزمان گفتم: گرگا تک جفتی ان!
بعد با تعجب به هم نگاه کردیم!
هیونجین پوزخندی زد: تک جفتی؟ که اینطور، میشه اون جفت های خوش شانس رو بیینم؟
بازم هم سکوت.
جفتی در کار نبود... جفت های ما 5 سال پیش با خاطرات دردناکمون تو کشور جهنمی کره جنوبی دفن شدن!
هیونجین با جدیت گفت: این سکوت جواب من نیست و تا وقتی که شما دو نفر با یکی قرار نزارین منم نمیزارم!
سیترا اخم کرد: تو به چه حقی برای ما تعیین تکلیف میکنی؟
هیونجین با تحکم گفت: من مرد این عمارتم آلفاجم و شما دو نفر هم مهم ترین ادمای زندگی منین، نمیتونم اجازه بدم تموم عمرتون رو به خاطر حماقت یه عده حرمی درد بکشین!
..... ادامه دارد.....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
#تلافی_ویرانگر_شروعی_دوباره
#Part2
اگه 1000نسخه کپی بگیرم و بچسپونم به دیوارای عمارت؟ عام... شایدم بهتره از همه نامه ها 1000 تا کپی بگیرم!
نامه رو از دستم کشید و با جدیت گفت: جرعت نکن از این غلطا بکنی!
سیترا دستی تو موهاش کشید: زود دست به کار بشین و نامه منو برام پیدا کنین، اینا رو هم بندازین دور!
با دیدن تعلل هیونجین اخم کرد: گوشات کر شده یا پاهات فلجه؟
هیونجین هیچکدوم آلفاجم.
سیترا: پس چرا کاری رو که گفتم نمیکنی؟
هیونجین نامه رو تو دستش فشرد و سرش رو آورد بالا: وقتی اون دخترا، که وولف گرل های مغرور شمان غرورشون رو کنار گزاشتن و برای من نامه نوشتن و به علاقشون اعتراف کردن، من چجوری میتونم مثل یه عوضی بهشون بخندم و نامه ها رو دور بندازم؟ حتی اگه نخام باهاشون قرار بزارم اما باید حداقل نامه هاشون رو بخونم...!
لبخند ناخوداگاهی که رو لبای من و سیترا شکل گرفت نشون از این بود که هیونجین تحت تعلیم های سیترا به شکل یه مرد واقعی تربیت شده بود و جنتلمن بودنش الان حتی سیترا رو هم متحیر میکرد!
سیترا: هیونجینِ آلفا میخاد چکار کنه؟
هیونجین لبخند محوی زد: نامه شما رو پیدا میکنم و این نامه ها رو هم خودم میخونم و جواب میدم.
سیترا پشت میزش جا گرفت و عمیق به هیونجین نگاه کرد: جدا از بحث این نامه ها کسی نیست که بهش علاقه داشته باشی؟ هر گرگی یه جفت میخاد و تو این پنج سال تقریبا همه وولف گرل ها یا ازدواج کردن و یا نامزد دارن.
تایید کردم: تو خیلی طرفدار داری هیون، بهتره با یکی قرار بزاری.
هیونجین به من و سیترا نگاه کرد: همه گرگا جفت دارن جز شما دو نفر؟!
سکوت تلخی تو اتاق حاکم شد.
من و سیترا همزمان گفتم: گرگا تک جفتی ان!
بعد با تعجب به هم نگاه کردیم!
هیونجین پوزخندی زد: تک جفتی؟ که اینطور، میشه اون جفت های خوش شانس رو بیینم؟
بازم هم سکوت.
جفتی در کار نبود... جفت های ما 5 سال پیش با خاطرات دردناکمون تو کشور جهنمی کره جنوبی دفن شدن!
هیونجین با جدیت گفت: این سکوت جواب من نیست و تا وقتی که شما دو نفر با یکی قرار نزارین منم نمیزارم!
سیترا اخم کرد: تو به چه حقی برای ما تعیین تکلیف میکنی؟
هیونجین با تحکم گفت: من مرد این عمارتم آلفاجم و شما دو نفر هم مهم ترین ادمای زندگی منین، نمیتونم اجازه بدم تموم عمرتون رو به خاطر حماقت یه عده حرمی درد بکشین!
..... ادامه دارد.....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۳.۱k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.