🔥 تلافی ویرانگر🔥
🔥#تلافی_ویرانگر🔥
#Part18
بی هدف رفتم سمت آشپز خونه.
چون کسی نبود میتونستم امروز به خودم مرخصی بدم.سرم به خاطر خوردن ویسکی زیاد دیشب درد میکرد،دیشب فهمیدم که منم مثل آلفا جم اصلا مست نمیشم،سر این کلی بهم افتخار کرد!عجیب بود که حتی خدمتکارا هم نبودن.نکنه اونام رفتن ماموریت؟ هه چرا که نه... سیترا هیچ وقت منو جدی نگرفت نزدیک دوماهه تو این عمارت جهنمی جون میکنم حتی تقریبا زبان کره ای رو هم یاد گرفتم،اما اون، هه...اون ترجیح میده حتی اشپز ها و خدمتکارا رو ببره ماموریت و منو اینجا پیش یه مرد خابالو جا بزاره!
در یخچال رو باز کردم و با دیدن آب یخ تو بطری شیشه ای، نیشخندی زدم...
نقشه شیطانیم در عرض3ثانیه تکمیل شد و من بطری رو برداشتم تا به الفای اعظم بفهمونم درسته که من مثل الفاجم نیستم،اما به هر حال یه توله گرگ وحشی ام!
مثل یه کشیش مقدس که صلیب به دست به سمت جایگاه مخصوصش تو کلیسا میره، بطری شیشه ای رو تو دستام گرفته بودم و با قدم های شمرده درحالی که برای زنده موندنم دعا میکردم، رفتم سمت کاناپه.
رو سینم صلیب کشیدم:همه ما را حفظ کن مادر مقدس!
نیشخند زدم:الفایــــــــــــ اعظــــــــــــــــم!
از بلندی صدام خودمم تعجب کردم!
یونگی به سرعت پتو رو زد کنار: چی شــدهـ...
و به سرعت اب یخ رو،روش خالی کردم!
این حقه هیچ وقت قدیمی نمیشد!!!
به چهره شوکه و چشمای گشاد شده اش نگاه کردم و پقی زدم زیر خنده: ال... الفای... الفای اعظم شما... شما خیلی... خنده دار... شدین...
یونگی تا چند دقیقه فقط نفس نفس میزد و اطرافو نگاه میکرد...
وایسا ببینم نکنه سکته کرده باشه؟
خندم رو جمع کردم: حالت خوبه؟ هی با تو ام...
یه دفعه چشاش از بی حرکتی در اومد و تو چشمام خیره شد:همین الان چه غلطی کردی؟
چهره اش فوقالعاده ترسناک بود و صداش از شدت خشم میلرزید.
قدمی برداشتم عقب:فقط...فقط خواستم...
تو یه حرکت بلند شد و یقم رو گرفت:فقط خواستی چی؟هوم؟
از فاصله یک سانتی تو چشمای اتیشنش نگاه کردن کار هر کسی نبود...خواستم هولش بدم اما زور من کجا و زور اون کجا!
اب دهنم رو قورت دادم:من...منـ...
ـــ انقد من من نکن،فکر کردی داری با کی بازی میکنی؟من؟مین یونگی رئیس باند ببر سفید؟اصلا منو میشناسی؟تو اون مخ پوکت میگنجه من کی ام؟میتونم همینحا ترتیبت رو بدم و بعد بندازمت جلوی گرگای ته همین عمارت تا تیکه تیکت کنن، سیترا هم ازم نمیپرسه چرا!
ادامه دارد
#Part18
بی هدف رفتم سمت آشپز خونه.
چون کسی نبود میتونستم امروز به خودم مرخصی بدم.سرم به خاطر خوردن ویسکی زیاد دیشب درد میکرد،دیشب فهمیدم که منم مثل آلفا جم اصلا مست نمیشم،سر این کلی بهم افتخار کرد!عجیب بود که حتی خدمتکارا هم نبودن.نکنه اونام رفتن ماموریت؟ هه چرا که نه... سیترا هیچ وقت منو جدی نگرفت نزدیک دوماهه تو این عمارت جهنمی جون میکنم حتی تقریبا زبان کره ای رو هم یاد گرفتم،اما اون، هه...اون ترجیح میده حتی اشپز ها و خدمتکارا رو ببره ماموریت و منو اینجا پیش یه مرد خابالو جا بزاره!
در یخچال رو باز کردم و با دیدن آب یخ تو بطری شیشه ای، نیشخندی زدم...
نقشه شیطانیم در عرض3ثانیه تکمیل شد و من بطری رو برداشتم تا به الفای اعظم بفهمونم درسته که من مثل الفاجم نیستم،اما به هر حال یه توله گرگ وحشی ام!
مثل یه کشیش مقدس که صلیب به دست به سمت جایگاه مخصوصش تو کلیسا میره، بطری شیشه ای رو تو دستام گرفته بودم و با قدم های شمرده درحالی که برای زنده موندنم دعا میکردم، رفتم سمت کاناپه.
رو سینم صلیب کشیدم:همه ما را حفظ کن مادر مقدس!
نیشخند زدم:الفایــــــــــــ اعظــــــــــــــــم!
از بلندی صدام خودمم تعجب کردم!
یونگی به سرعت پتو رو زد کنار: چی شــدهـ...
و به سرعت اب یخ رو،روش خالی کردم!
این حقه هیچ وقت قدیمی نمیشد!!!
به چهره شوکه و چشمای گشاد شده اش نگاه کردم و پقی زدم زیر خنده: ال... الفای... الفای اعظم شما... شما خیلی... خنده دار... شدین...
یونگی تا چند دقیقه فقط نفس نفس میزد و اطرافو نگاه میکرد...
وایسا ببینم نکنه سکته کرده باشه؟
خندم رو جمع کردم: حالت خوبه؟ هی با تو ام...
یه دفعه چشاش از بی حرکتی در اومد و تو چشمام خیره شد:همین الان چه غلطی کردی؟
چهره اش فوقالعاده ترسناک بود و صداش از شدت خشم میلرزید.
قدمی برداشتم عقب:فقط...فقط خواستم...
تو یه حرکت بلند شد و یقم رو گرفت:فقط خواستی چی؟هوم؟
از فاصله یک سانتی تو چشمای اتیشنش نگاه کردن کار هر کسی نبود...خواستم هولش بدم اما زور من کجا و زور اون کجا!
اب دهنم رو قورت دادم:من...منـ...
ـــ انقد من من نکن،فکر کردی داری با کی بازی میکنی؟من؟مین یونگی رئیس باند ببر سفید؟اصلا منو میشناسی؟تو اون مخ پوکت میگنجه من کی ام؟میتونم همینحا ترتیبت رو بدم و بعد بندازمت جلوی گرگای ته همین عمارت تا تیکه تیکت کنن، سیترا هم ازم نمیپرسه چرا!
ادامه دارد
۳.۹k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.