نوشتن از شب سخته از شب خاص و قشنگی مثل یلدا که دیگه

نوشتن از شب سخته ، از شبِ خاص و قشنگی مثل "یلدا" که دیگه خیلی سخته!
چطوره یکم زاویهء دوربینِ نگاهمون رو تغییر بدیم؟چطوره طورِ دیگه ای نگاش کنیم؟
یلدا بلندترین شبِ سالِ و روزش کوتاه ترین روزِ ، درسته که فقط چند ثانیه کوتاه تره ، اما هست...
اون روزم یه روزِ مثل همهء روزای دیگه ، با تمام درگیریا و شلوغیا و مشکلاتِش ، یه روزِ با فکر قسط و کار و دیر شد و صدای تلفن و نرسیدم و نشد ، یه روزِ خسته کنندهء معمولی...
تا چند سال پیش ‌، زمانی که باباهای ما جوون بودن و هنوز وسط خونه ها کرسی بود ، همون موقع که تی وی و پی سی و کوفت و زهرمار بین آدما اینقدر فاصله ننداخته بود و جای همه اینا "بی بی" بود و قصه ها و نخودچیاش ، یلدا یه شب خاص بود ، یه شب که آدمایی که همیشه خیلی زود میخوابیدن به عشقش بیدار میموندن تا نصفه شب ، یه شب که خاطره هاش میموند تو ذهنشون و هیچ ویروسی پاکش نمیکرد و عمرا هک نمیشد ، اون موقع ها شاید اندازهء حالا رنگ و لعاب نبود ، ولی یکرنگی ، تا دلت بخواد...
یلدا واسه اونا که هر شبشون تا نصفه شب بیداریه نمیتونه خیلی خاص باشه ، یلدای پشتِ شعرا و پستای رنگ و وارنگ و مردهء راه دور یکم بی مزه اس ، بلندترین شب سالی که چشممون بگرده دنبال سوژهء استوری اینستاگراممون ، اصلا قشنگ نیست ، راستش ، هممون میدونیم که به شدت داریم ادای گذشتهء خودمون رو درمیاریم ، چون امروزمون بیش از هر وقت دیگه ای و زیادی از حد پوچه ، سرده و به شدت خالی ، خالی از همون چیزایی که داشتیم و دادیم و جاش این ماسماسکای رنگ وارنگو گرفتیم...

خسته ام از چالش و این مسخره بازیا ، اصیل باشیم ، حتی اگه شده همین یه شب!
یلداتون مبارک
دیدگاه ها (۱۱)

گلدانهای لبخند رادر حیاط چهره بگذاریدچشم های عاشقتان را آب ب...

این روزها از تمامِ زندگی تنها دستی می‌خواهم که انگشتانش شبیه...

یلداست امشب... دوباره دور هم جمع می شویم و بلندترین شب سال ...

خیلی خب عزیزتر از جانماصلا این پاییز هم نیا...اما تو را به خ...

بیوگرافی من:

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط