معجزه من
معجزه من
پارت ۱۷
(النا)
رفتیم پارک من ک تو خودم بود تو فکر این بودم ک هیچ وقت نمتونم ازاد باشم،نشسته بودیم ک دیدم رامتین با۴تا مارشملو امد
رامتین:اینم مارشملو دوتا برای النا خانوم دوتا هم برای مهگلم
از دستش گرفتیم من پیش رامتین نشسته بودم اصلان هم پیش مهگل
النا: مارشملو میخوای؟
رامتین: یکی اگه بدی میخوام
النا: بیا(مارشملو به طرفش میگیره)
رامتین: نه بده دهنم
النا با خجالت یکی از مارشملو رو میده دهن رامتین
مهگل: میاین جرعت حقیقت؟
رامتین:اره
بطری رو انداختن به النا افتاد
رامتین: خب من ازت میپرسم؟ تاحالا عاشق شدی؟
النا: عاشق ک نه ولی کراش زدم
بعدی رو انداختن ک نوبت اصلان بود
مهگل: از کسی خوشت میاد؟
اصلان: اره
بعدی افتاد به رامتین
النا: خب چی بپرسم؟خب تو چی از کسی خوشت میاد ک بهش نگفتی؟
رامتین: اره
رسیدم به جرعت
اصلان: خب رامتین به النا بگو دوست دارم
رامتین: الان این چی چرتی
اصلان: دیگ نمدونم چشم تو چشم بهش بگو
رامتین به النا نگاه کرد
رامتین: دوست دارم(لپ هاش سرخ شد و سرشو انداخت پایین)
النا هم خجالت کشید
النا: خب اصلان تو اسم کسی ک دوسش داری رو بگو؟
اصلان: ع نمخوام اصلا به شما چه
النا: بگو دیگ
اصلان: خب
تا امد بگه رامتین نمدونم چش شد ک بریم خونه
رامتین: پاشین بریم خونه سریع
النا: تازه بازی داشت اوج میگرفت
رامتین: من مثل شماها ک بیکار نیستم فردا میخوام برم سرکار
امدیم خونه رامتین اصلان رفتن پایین بخوابن ماهم بالا
(رامتین)
دوست داشتم به النا بگم چقدر دوسش دارم ولی خب میخواستم به عمو علی بگم برای ازدواج،با اصلان خواب بودیم
اصلان:همین النا رو بگیر زن خوبی میشه برات هاا
رامتین:بگیر بخواب چرت نگو
اصلان:میدونم دوسش داری از نگاهات میفهمم رفیق من ترو بزرگ کردم
رامتین:حالا ک فهمیدی دهنتو ببند
اصلان:اگه دوسش داری بهش بگو اون یک دختر خوبه تو این جامع هم دختر اینجوری افتاب مهتاب ندیده کمه و گرگ زیاد دیر بشه خودت پشیمون میشی
رامتین:خودم میدونم میخوام خواستگاریش کنم
اصلان:اره همین خوبه
رامتین:تو چی نمخوای داماد بشی؟
اصلان:میخوام دختری ک میخوام نمیدن بهم
رامتین:دختر کی مهگل یا النا بفرستم باهاشون صحبت کنن
اصلان:نه ول کن بخواب
(فردا)
.....
پارت ۱۷
(النا)
رفتیم پارک من ک تو خودم بود تو فکر این بودم ک هیچ وقت نمتونم ازاد باشم،نشسته بودیم ک دیدم رامتین با۴تا مارشملو امد
رامتین:اینم مارشملو دوتا برای النا خانوم دوتا هم برای مهگلم
از دستش گرفتیم من پیش رامتین نشسته بودم اصلان هم پیش مهگل
النا: مارشملو میخوای؟
رامتین: یکی اگه بدی میخوام
النا: بیا(مارشملو به طرفش میگیره)
رامتین: نه بده دهنم
النا با خجالت یکی از مارشملو رو میده دهن رامتین
مهگل: میاین جرعت حقیقت؟
رامتین:اره
بطری رو انداختن به النا افتاد
رامتین: خب من ازت میپرسم؟ تاحالا عاشق شدی؟
النا: عاشق ک نه ولی کراش زدم
بعدی رو انداختن ک نوبت اصلان بود
مهگل: از کسی خوشت میاد؟
اصلان: اره
بعدی افتاد به رامتین
النا: خب چی بپرسم؟خب تو چی از کسی خوشت میاد ک بهش نگفتی؟
رامتین: اره
رسیدم به جرعت
اصلان: خب رامتین به النا بگو دوست دارم
رامتین: الان این چی چرتی
اصلان: دیگ نمدونم چشم تو چشم بهش بگو
رامتین به النا نگاه کرد
رامتین: دوست دارم(لپ هاش سرخ شد و سرشو انداخت پایین)
النا هم خجالت کشید
النا: خب اصلان تو اسم کسی ک دوسش داری رو بگو؟
اصلان: ع نمخوام اصلا به شما چه
النا: بگو دیگ
اصلان: خب
تا امد بگه رامتین نمدونم چش شد ک بریم خونه
رامتین: پاشین بریم خونه سریع
النا: تازه بازی داشت اوج میگرفت
رامتین: من مثل شماها ک بیکار نیستم فردا میخوام برم سرکار
امدیم خونه رامتین اصلان رفتن پایین بخوابن ماهم بالا
(رامتین)
دوست داشتم به النا بگم چقدر دوسش دارم ولی خب میخواستم به عمو علی بگم برای ازدواج،با اصلان خواب بودیم
اصلان:همین النا رو بگیر زن خوبی میشه برات هاا
رامتین:بگیر بخواب چرت نگو
اصلان:میدونم دوسش داری از نگاهات میفهمم رفیق من ترو بزرگ کردم
رامتین:حالا ک فهمیدی دهنتو ببند
اصلان:اگه دوسش داری بهش بگو اون یک دختر خوبه تو این جامع هم دختر اینجوری افتاب مهتاب ندیده کمه و گرگ زیاد دیر بشه خودت پشیمون میشی
رامتین:خودم میدونم میخوام خواستگاریش کنم
اصلان:اره همین خوبه
رامتین:تو چی نمخوای داماد بشی؟
اصلان:میخوام دختری ک میخوام نمیدن بهم
رامتین:دختر کی مهگل یا النا بفرستم باهاشون صحبت کنن
اصلان:نه ول کن بخواب
(فردا)
.....
۸.۰k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.