پارت ۱۶

رفتم داخل سلول
کتابمو باز کردمو رو تخت شروع کردم خوندنش که چند نفر اومدن بالا سرم نگاه کردم بالا سرمو با اون مرده روبه رو شدم و دارو دستش
-اگه نجاتت نداده بودم الان زیر دست اونا له شده بودی
-خب که چی ممنون همینو میخوای بشنوی؟
-من برای اینکه ازم تشکر کنی این کارو نکردم البته میتونه اسم کاری که ازت میخوام برام بکنی تشکر باشه
-چی میخوای
-اگه قول بدی زیر دستم باشی و هرچی میگم بگی چشم کاری میکنم نگاه چپ نندازن بهت ولی اگه قبول نکنی یه کاری میکنم مراغی آسمون به حالت گریه کنن
-معلومه که قبول نمیکنم تو چه فکری کردی راجب من بیام زیر دست تو بشم؟؟؟ عمراااال

-هرجور راحتی
رفت بیرون سلول دیگه داشت نزدیک شب میشد اینجور که معلومه من قراره مث سگ بترسم چون همه وحشتناک نگام میکنن مخصوصا مردا و من از این نگاها فوبیا دارم نفس کم میارم سعی کردم بی تفاوت باشم ولی نمیشد که یهو چند نفر اومدن دورم کردن
-اخی ترسیده
-نترس عزیزم امشب کلی کار داریم
-نه نههه برید اونور برید اونورررررر
-اخییی نمیشه دیگه
واقعا داشت حالم بد میشد همش داشتن نزدیکم میشدن که دیگه نفهمیدم چی شد فقط یادمه وقتی افتادم سرم به شدت درد گرفت
........
دیدگاه ها (۳)

پارت۱۷

خوشگلام فالوش کنید

پارت۱۵ (انفالو نکنین خو)

وقتی دلت گرفته

پارت ۱۶+اوه پس یعنی میتونی سوار شی؟ نمیوفتی ازش کوتوله ؟ -چه...

ویو کوکسِرُم پر شده بود که جیمین با تأسف گفت=جئون خونشو کلا ...

رویای شیرین من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط