هفتمین عشق
هفتمین عشق
Part 3
هانا: 🌚خوشگل کن شوهر گیرت بیاد
+خفه شید بابا از پله ها رفتم بالا رفتم سمت حموم اب وان رو باز کردم و یه ساعت ریلکس کردم که به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت 8 شده سریع از وان بیرون اومدم حوله رو دور خودم پیچیدم و رفتم بیرون جلو آینه نشستم با سشوار موهامو خشک کردم لباسمو پوشیدم خیلی باز بود ولی چی میشه کردم یهو یاد حرف هانا افتادم خنده ی ریزی کردم یه رژ پر رنگ قرمز برداشتم و به لبم زدم و رفتم پایین که دیدم همه خوشگل کردن منتظرن
ماری: واو ات چه خوشگل شدی
یونا: مخصوصا اون رژت
میا: عه خفه شید اعصاب ندارم بریم دیگه
یونا: باشه بابا ایش
+سوار ون شدیم هاناشروع به رانندگی کرد
اوکی بزار یه بار دیگه مرور کنم
هانا: اتتت لال شو تا الان صد بار مرور کردی
+یبار دیگه میگم
هانا حواست باشه هر اتفاقی افتاد پاتو بزار رو گاز و برو و اما لیا هواست به تمام دوربینا باشه و ماری و یونا شما دختر جؤن رو میدزدین یومی از بالا هواست به همه چی، باشه اجازه شلیک هم داری مینجی با من میای همه بی سیم رو چک کنید کار کنه
هانا: ات اروم باش همه چی امادست
+باشه... رسیدیم پیاده شید پنج دیقه میشنید بعد همه تو موقعیت قرار میگیرید...
همه با هم: چشممم اربابببب
+کوفت
وارد شدیم که یهو همه جا تاریک شد و نور به سمت ما اومد...
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part 3
هانا: 🌚خوشگل کن شوهر گیرت بیاد
+خفه شید بابا از پله ها رفتم بالا رفتم سمت حموم اب وان رو باز کردم و یه ساعت ریلکس کردم که به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت 8 شده سریع از وان بیرون اومدم حوله رو دور خودم پیچیدم و رفتم بیرون جلو آینه نشستم با سشوار موهامو خشک کردم لباسمو پوشیدم خیلی باز بود ولی چی میشه کردم یهو یاد حرف هانا افتادم خنده ی ریزی کردم یه رژ پر رنگ قرمز برداشتم و به لبم زدم و رفتم پایین که دیدم همه خوشگل کردن منتظرن
ماری: واو ات چه خوشگل شدی
یونا: مخصوصا اون رژت
میا: عه خفه شید اعصاب ندارم بریم دیگه
یونا: باشه بابا ایش
+سوار ون شدیم هاناشروع به رانندگی کرد
اوکی بزار یه بار دیگه مرور کنم
هانا: اتتت لال شو تا الان صد بار مرور کردی
+یبار دیگه میگم
هانا حواست باشه هر اتفاقی افتاد پاتو بزار رو گاز و برو و اما لیا هواست به تمام دوربینا باشه و ماری و یونا شما دختر جؤن رو میدزدین یومی از بالا هواست به همه چی، باشه اجازه شلیک هم داری مینجی با من میای همه بی سیم رو چک کنید کار کنه
هانا: ات اروم باش همه چی امادست
+باشه... رسیدیم پیاده شید پنج دیقه میشنید بعد همه تو موقعیت قرار میگیرید...
همه با هم: چشممم اربابببب
+کوفت
وارد شدیم که یهو همه جا تاریک شد و نور به سمت ما اومد...
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۱۰.۵k
- ۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط