2️⃣3️⃣
2️⃣3️⃣
«خونه»
رفتم رو مبل نشستم جونگ کوک رفت تو اتاق بعد چند دقیقه صدای گریه اومد فهمیدم صدا از جونگ کوکه رفتم تو اتاق دیدم یه گوشه نشسته داره گریه میکنه
ا.ت:ک..وک .چ....را گریه میکنی ؟
کوک:هق ب..رو هق «گریه و داد»
ا.ت:تو بیمارستان هم داشتی گریه میکردی چی شده
کوک:مطمعنی میخوای بدونی؟«همچنان گریه»
ا.ت:داری زهرترکم میکنی
کوک:.......................................
.
.
ـــــــــــ
«ادمین کرم داره نمیگه»
.
با حرفی که زد خشک شدم
ا.ت:من نفهمیدم یعنی العان.........
کوک:آره
ا.ت:هه نه بسه شوخیه خوبی نبود
کوک:ا.ت میدونم سخته ولی باید باور کنی نمیشه
ا.ت:اینکه من دیگه نمیتونم مادر بشم و باید باور کنم آره«دادوگریه »
کوک:میدونم سخته.....
نزاشتم حرف بزنه و بلند شدم و رفتم از خونه بیرون سوار ماشین شدم که جونگ کوک هم سوارشد
کوک:کجا میخوای بری
حرفی نزدم و حرکت کردم
کوک:گفتم کجا میخوای بری«داد»
ا.ت:میرم بیمارستان مشکلیه
کوک:اگه بری دکتر باز همین حرفایی که من بهت گفتم و میگه اینجوری حال خودت بد تر میشه
ا.ت:..........
رسیدیم جونگ کوک پیاده شد منم پیاده شدم و رفتم داخل از مُنشی نوبت گرفتم و نشستم پنج مین گذشت کلا کوک داشت حرف میزد ولی آنقدر حالم بد بود که نمیتونستم گوش بدم ب حرفاش
منشی صدامون کرد رفت داخل اتاق دکتر
دکتر:سلام
کوک و ا.ت:سلام
دکتر:بشینید
نشستیم
دکتر:چی شده
ا.ت:راه درمان داره؟
دکتر:آها اون موضوع آره داره من ب همسرتون گفتم راه درمانشو ولی ایشون قبول نکردند
کوک:گفتم که نیاز نیست
ا.ت:جونگ کوک تو چرا اینجوری شدی ....راه درمانش چیه؟
کوک:ا.ت...
ا.ت:هیسسسس
دکتر:همونطور که ب همسرتون گفتم اینکه عمل بشید این عمل ریسک خیلی زیادی داره
ا.ت:چه ریسکی؟
«خونه»
رفتم رو مبل نشستم جونگ کوک رفت تو اتاق بعد چند دقیقه صدای گریه اومد فهمیدم صدا از جونگ کوکه رفتم تو اتاق دیدم یه گوشه نشسته داره گریه میکنه
ا.ت:ک..وک .چ....را گریه میکنی ؟
کوک:هق ب..رو هق «گریه و داد»
ا.ت:تو بیمارستان هم داشتی گریه میکردی چی شده
کوک:مطمعنی میخوای بدونی؟«همچنان گریه»
ا.ت:داری زهرترکم میکنی
کوک:.......................................
.
.
ـــــــــــ
«ادمین کرم داره نمیگه»
.
با حرفی که زد خشک شدم
ا.ت:من نفهمیدم یعنی العان.........
کوک:آره
ا.ت:هه نه بسه شوخیه خوبی نبود
کوک:ا.ت میدونم سخته ولی باید باور کنی نمیشه
ا.ت:اینکه من دیگه نمیتونم مادر بشم و باید باور کنم آره«دادوگریه »
کوک:میدونم سخته.....
نزاشتم حرف بزنه و بلند شدم و رفتم از خونه بیرون سوار ماشین شدم که جونگ کوک هم سوارشد
کوک:کجا میخوای بری
حرفی نزدم و حرکت کردم
کوک:گفتم کجا میخوای بری«داد»
ا.ت:میرم بیمارستان مشکلیه
کوک:اگه بری دکتر باز همین حرفایی که من بهت گفتم و میگه اینجوری حال خودت بد تر میشه
ا.ت:..........
رسیدیم جونگ کوک پیاده شد منم پیاده شدم و رفتم داخل از مُنشی نوبت گرفتم و نشستم پنج مین گذشت کلا کوک داشت حرف میزد ولی آنقدر حالم بد بود که نمیتونستم گوش بدم ب حرفاش
منشی صدامون کرد رفت داخل اتاق دکتر
دکتر:سلام
کوک و ا.ت:سلام
دکتر:بشینید
نشستیم
دکتر:چی شده
ا.ت:راه درمان داره؟
دکتر:آها اون موضوع آره داره من ب همسرتون گفتم راه درمانشو ولی ایشون قبول نکردند
کوک:گفتم که نیاز نیست
ا.ت:جونگ کوک تو چرا اینجوری شدی ....راه درمانش چیه؟
کوک:ا.ت...
ا.ت:هیسسسس
دکتر:همونطور که ب همسرتون گفتم اینکه عمل بشید این عمل ریسک خیلی زیادی داره
ا.ت:چه ریسکی؟
۱۳.۵k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.