⛓️بد بوی 🔮 پارت 13

⛓️بد بوی 🔮 پارت 13
رفتیم جلو در وایساد
جیمین :من اینجام اگه مین هو داخل کاری کرد صدام کن
ا/ت:اینقدر ازش میترسی
جیمین :اون دیونست میترسم بلایی سرت بیاره
پیشونیم رو بوسید
جیمین :برو عزیزم
رفتم داخل دیگه دارم دیونه میشم این چشع از گوشیم به دختر پیام دادم تا الان باید اومده باشن تا گوشی رو باز کردم کلی پیام داده بودن
بهشون گفتم بیان دستشویی
اومدن
الا:وای ا/ت
ا/ت:بچه ها
لیا:چخبره ما تازه رسیدیم
الا:از دنیا بی خبری
ا/ت:اول بزارید من بگم
جریان رو براشون گفتم
لیا:منم جیمین رو دم در دیدم اون که بهت شک نکرد
ا/ت:نه
لیا:خوبه
ا/ت:اول تا اخرش که میفهمه
لیا:اره
الا: بچه ها من بدبخت شدم
ا/ت:چیشده
لیا:چرا
الا: تهونگ، منم قراره زن تهونگ بشم(يعنی خاک تو سرتون هرکی با پسرا ازدواج کنه خوشبخترینه تو میگه بدبخت شدم خاک تو سرت)
لیا:پس من چی
ا/ت:برو خوش باش، تنها امیدم مین هو بود که جیمین نزاشت برم
الا:بازم مین هو یه غلطی میکنه من چطگری با تهونگ ازدواج نکنم
لیا:اما جدی پسرای خوشتیپ و خوش قیافه ای هستن
الا و ا/ت:لیا
لیا:باشه باشه، من باید برم کارم دارن
الا:میگما
ا/ت:بله
الا: اینم میخوان زنش بدن یعنی ازدواج کنه مثل ما
ا/ت:با کی
یهو نگاه هم دیگه کردیم
الا و ا/ت باهم:کوک
ا/ت: نه نه بیا مثبت بین باشیم به جز ما یعنی آقای پارک بابام و اقای کیم و شما و بابای لیا پنجتا مافیای دیگه هست نه