پارت220
#پارت220
لبخندی شیطانی نشست رو لبم تکیه مو از در گرفتم، گوشی رو برداشتم شماره شرار رو گرفتم باز چند تا بوق جواب داد:
جانم!
مهسا: سلام شراره کجایی خبری ازت نیست؟!
چند لحظه ایی سکوت و بعد گفت: خب خب کار داشتم! کاری داشتی زنگ زدی؟!
مهسا: نه فقط میخواستم حالتو بپرسم مزاحمت نمیشم بوس بوس بای!
شراره سرد گفت: بای!
از لحن حرف زدنش تعجب کردم شراره هیچ وقت اینجوری حرف نمیزد بیخیال شونه ایی بالا انداختم رو صندلی نشستم و مشغول بازی با گوشیم شدم!
(کیوان)
متعجب به شراره نگاه کردم که گوشی رو قطع کرد متعجب گفتم:
چرا اینجوری باهاش حرف زدی؟!
هوفی کشید:،چمیدونم حوصله نداشتم حرف بزنم!
حرفی نزدم رو کاناپه لم دادم که اومد کنارم نشست و دستشو رو سینه م گذاشت اخمی کردم:
نکن شراره!
تک خنده ایی کرد: چرا؟!
پوزخندی زدم حرفی نزدم که اخمی کرد کامل خزید تو بغلم سرشو رو سینه م گذاشت.
شراره: میدونی دوست دارم؟!
کیوان:میدونم!
شراره: پس چرا هر دفعه پسم میزنی؟!
پوزخند رو لبام پر رنگ شد: برای اینکه، این کار اشتباه ست!
سرشو بلند کرد: نیست!
تو چشماش زل زدم نمیدونم چرا نمیتونستم بهش دست بزنم! اصلا دست خودم نبود خودشو بالا کشید و با یه حرکت لباشو رو لبام گذاشت، و شروع کرد به بازی با لبام اما من هیچ عکس العملی نشون ندادم، کم کم داشت حسای مردونه م زده میشد ....
(آرش)
تکیه مو دادم به ماشین و نگاهمو دوختم به زمین!
لبخندی شیطانی نشست رو لبم تکیه مو از در گرفتم، گوشی رو برداشتم شماره شرار رو گرفتم باز چند تا بوق جواب داد:
جانم!
مهسا: سلام شراره کجایی خبری ازت نیست؟!
چند لحظه ایی سکوت و بعد گفت: خب خب کار داشتم! کاری داشتی زنگ زدی؟!
مهسا: نه فقط میخواستم حالتو بپرسم مزاحمت نمیشم بوس بوس بای!
شراره سرد گفت: بای!
از لحن حرف زدنش تعجب کردم شراره هیچ وقت اینجوری حرف نمیزد بیخیال شونه ایی بالا انداختم رو صندلی نشستم و مشغول بازی با گوشیم شدم!
(کیوان)
متعجب به شراره نگاه کردم که گوشی رو قطع کرد متعجب گفتم:
چرا اینجوری باهاش حرف زدی؟!
هوفی کشید:،چمیدونم حوصله نداشتم حرف بزنم!
حرفی نزدم رو کاناپه لم دادم که اومد کنارم نشست و دستشو رو سینه م گذاشت اخمی کردم:
نکن شراره!
تک خنده ایی کرد: چرا؟!
پوزخندی زدم حرفی نزدم که اخمی کرد کامل خزید تو بغلم سرشو رو سینه م گذاشت.
شراره: میدونی دوست دارم؟!
کیوان:میدونم!
شراره: پس چرا هر دفعه پسم میزنی؟!
پوزخند رو لبام پر رنگ شد: برای اینکه، این کار اشتباه ست!
سرشو بلند کرد: نیست!
تو چشماش زل زدم نمیدونم چرا نمیتونستم بهش دست بزنم! اصلا دست خودم نبود خودشو بالا کشید و با یه حرکت لباشو رو لبام گذاشت، و شروع کرد به بازی با لبام اما من هیچ عکس العملی نشون ندادم، کم کم داشت حسای مردونه م زده میشد ....
(آرش)
تکیه مو دادم به ماشین و نگاهمو دوختم به زمین!
۹.۸k
۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.