پارت

#پارت218


یاشار: تو اینجا چیکار میکنی؟!

رو کردم سمت آرش که چشماشو ریز کرده بود یه یاشار نگاه میکرد و با صدایی که تعجب توش میزد گفت:

من شما رو میشناسم!

یاشار سرشو لج کرد و لوس گفت: حالا دوست دوران کودکیتو فراموش میکنی؟!

آرش مشکوک گفت: یاشار!

یاشار تک خنده ایی کرد و گفت: بله!!!

همه متعجب بهشون نگاه میکردن، از اینکه آرش دوست حسام و یاشار بوده قبلا اصلا حس خوبی ندارم و نمیخوام باهاشون دوست باشه!

مردونه همو در آغوش کشیدند... بی توجه بهشون گفتم: یکی توضیح بده اینجا چه خبره!

مامان نگاهی به انداخت و لب زد: بعدا میگیم!

پوفی کشیدم و رو به آرش گفتم: ممنون بابت همه چی...

آرش همین طور که دستش رو شونه یاشار بود نگاهی به من انداخت: خواهش میشه!

رو به جمع گفتم: شب همگی خوش...

بدون اینکه منتظر جوابشون باشم وارد خونه شدم...

داشتم لباسمو عوض میکردم که صدای مامان و بابا اومد فوری بلوزمو پوشیدم و از اتاق بیرون اومدم.

تکیه مو دادم به چارچوب اتاقم و گفتم:

خب منتظرم توضیح بدید!

مامان برگشت سمتم کلافه گفت: مهسا جان چیزی نیست، بیخیال شو...

با لج بازی گفتم: میخوام اون چیزی نیست رو هم بدونم!

بابا گفت: مهسا الان نمیشه، بعدا...

بلند تر از قبل گفتم: من میخوام بدون همین الان...

الان رو محکم گفتم که بابا عصبی پوفی کشید و گفت:

بیا بشین اینجا...

به یکی از مبلا اشاره کرد سری تکون دادم و رفتم رو مبلی تک نفره ایی که بابا اشاره کرده بودم نشستم

مامان بابا هم رو مبل دو نفره کنار هم نشستند، بابا دستی به صورتش کشید و گفت...
دیدگاه ها (۱)

#پارت219دستی به صورتش کشید و گفت: یاشار اومد خونه گفت مهسا ک...

#پارت220لبخندی شیطانی نشست رو لبم تکیه مو از در گرفتم، گوشی ...

#پارت217سری به عنوان تاسف تکون دادم و حرکت کردم سمت خونه شون...

#پارت216از شرکت بیرون اومدم که چشمم خورد به مهسا کنار خیابون...

.THE NAME...میان دو نگاهPART...🕘SEASON... 2⃣🖤💋... پس کمپانی ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۳۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط