نقاب عشق
نقاب عشق
#پارت۱۹
قبل از اینکه نیکیتا چیزی بگه درو بستم و به سمت خونه راهی شدم و خواستم که از پله برم بالا دوباره در زدن با عصبانیت به سمت در رفتم و فکر کردم که نیکیتاست ولی:
ا/ت:مگه نگفتم گمشو برو .....هاا!
ولی با یکی دیگه رو به رو شدم
۰۰۰:کجا گمشم؟
ا/ت:جونگ کوک ؟
جونگکوک:هلو ا/ت
ا/ت:کی اومدی ؟
جونگکوک:تازه رسیدم
ا/ت:بیا داخل
جونگکوک دوست بچه گی منه .الان یه پلیسه و توی بوسان کار میکنه .همیشه کنارش بودن بهم آرامش میداد .
جونگکوک:عو ا/ت از کی اینقدر پولدار شدی ؟
ا/ت:پولدار نشدم هنوز
جونگکوک:خونت بزرگه
ا/ت:اره
جونگکوک:اینا کفش های کیه ؟
ا/ت:دوست پسرم
جونگکوک:دوست پسر داری(گرفته)
ا/ت:معلومه که نه شوخی کردم
جونگکوک :پس منو اسکلت فرض میکنی
ا/ت:نه اصلا
"ویو جونگکوک"
همیشه عادت داشتم که به نقاشی های ا/ت نگاهی بندازم ولی وقتی در اتاقش رو باز کردم با یه مرد که نقاب تو صورتش بود رو به رو شدم ،فکر کردم یه قاتل یه دزده واسه همین زود تفنگو گرفتم سمتش که اون متقابل دستاش رو برد بالا :
جونگکوک:تو کی هستی؟
ا/ت:عو جونگکوک!آروم باش
جونگکوک:اون کیه؟
ا/ت:اون رییسمه به خاطر اتفاقی که براش افتاد چند روز اینجا میمونه
جونگکوک:نقاب زده فکر کردم قاتله
تهیونگ: یاااااا،من برای زدن این نقاب مجوز دارم
جونگکوک:از کدوم پاسگاه گرفتی مجوزت رو
تهیونگ: از پاسگاه پلیس سئول از آقای پارک گرفتمش
جونگکوک:که اینطور(می دونم مجوز نمیگرن ولی برای عوض کردن جو نوشتمش )
ا/ت:خب خب دیگه بسه بزارید معرفی کنم،ارباب ایشون دوستم جونگکوک هستن و جونگکوک بسه دیگه تفنگت رو بیار پایین
جونگکوک: آخه مشکوک میزنه
ا/ت:خفه شو ،جونگکوک رییسم تهیونگ هستن ....
ادامه دارد
#پارت۱۹
قبل از اینکه نیکیتا چیزی بگه درو بستم و به سمت خونه راهی شدم و خواستم که از پله برم بالا دوباره در زدن با عصبانیت به سمت در رفتم و فکر کردم که نیکیتاست ولی:
ا/ت:مگه نگفتم گمشو برو .....هاا!
ولی با یکی دیگه رو به رو شدم
۰۰۰:کجا گمشم؟
ا/ت:جونگ کوک ؟
جونگکوک:هلو ا/ت
ا/ت:کی اومدی ؟
جونگکوک:تازه رسیدم
ا/ت:بیا داخل
جونگکوک دوست بچه گی منه .الان یه پلیسه و توی بوسان کار میکنه .همیشه کنارش بودن بهم آرامش میداد .
جونگکوک:عو ا/ت از کی اینقدر پولدار شدی ؟
ا/ت:پولدار نشدم هنوز
جونگکوک:خونت بزرگه
ا/ت:اره
جونگکوک:اینا کفش های کیه ؟
ا/ت:دوست پسرم
جونگکوک:دوست پسر داری(گرفته)
ا/ت:معلومه که نه شوخی کردم
جونگکوک :پس منو اسکلت فرض میکنی
ا/ت:نه اصلا
"ویو جونگکوک"
همیشه عادت داشتم که به نقاشی های ا/ت نگاهی بندازم ولی وقتی در اتاقش رو باز کردم با یه مرد که نقاب تو صورتش بود رو به رو شدم ،فکر کردم یه قاتل یه دزده واسه همین زود تفنگو گرفتم سمتش که اون متقابل دستاش رو برد بالا :
جونگکوک:تو کی هستی؟
ا/ت:عو جونگکوک!آروم باش
جونگکوک:اون کیه؟
ا/ت:اون رییسمه به خاطر اتفاقی که براش افتاد چند روز اینجا میمونه
جونگکوک:نقاب زده فکر کردم قاتله
تهیونگ: یاااااا،من برای زدن این نقاب مجوز دارم
جونگکوک:از کدوم پاسگاه گرفتی مجوزت رو
تهیونگ: از پاسگاه پلیس سئول از آقای پارک گرفتمش
جونگکوک:که اینطور(می دونم مجوز نمیگرن ولی برای عوض کردن جو نوشتمش )
ا/ت:خب خب دیگه بسه بزارید معرفی کنم،ارباب ایشون دوستم جونگکوک هستن و جونگکوک بسه دیگه تفنگت رو بیار پایین
جونگکوک: آخه مشکوک میزنه
ا/ت:خفه شو ،جونگکوک رییسم تهیونگ هستن ....
ادامه دارد
۸.۸k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.