از کوکی عضو هشتم وقتی تو کنسرتی و حالت بد میشه و اون روی
از کوکی عضو هشتم وقتی تو کنسرتی و حالت بد میشه و اون روی تو کراشه و نکته خواهر تهیونگ هم هستی
پارت دوم
( ببخشید بابت تاخیر درگیر امتحانام بودم)
از زبون ات
با نور های زیاد بالا سرم چشمامو باز کردم
نشستم رو تخت که با جین و تهیونگ رو به رو شدم ولی خب اونا منو ندیدن و داشتن به حرف زدنشون ادامه میدادن
تهیونگ : آخه یه حرفی میزنیا ات خواهرمه
جین: جونگکوک که پسر بدی نیست
تهیونگ: پسر بدی نیست ولی اون مثل داداش من و اته.. جین واقعاً نمیتونم بزارم ات و جونگ کوک قرار بزارن اصلا شاید ات دوسش نداشته باشه
جین:من مطمعنم ات دوسش داره دیگه اگه تو اینو نفهمیده باشی خیلی خری
تهیونگ: چیزی به تو گفته ؟
جین: مگه قراره چیزی گفته باشه از رفتاراش معلومه...و البته تو خواب حرف زدنش هم بی تاثیر نیست
شت یعنی تو خواب....گند زدی ات
سریع خوابیدم و این دفعه با سر و صدا پا شدم جوری که انگار نه انگار چیزی شنیدم
تهیونگ:بیا فعلا این بحثو تموم کنیم ات بهوش اومد
جین :باش
ات:تهیونگا
تهیونگ: جانم خوبی ؟
ات: دستم درد میکنه (داره خودشو لوس میکنه وگرنه هیچیش نیست)
تهیونگ: اشکالی نداره حالا میگم دکتر بیاد
( شما فکر کنید دکتر رفت و اومد)
ات:بقیه کجان ؟
جین: پایینن
ات:پایین براچی
جین: چیز خاصی نیست
فلش بک
از زبون جونگکوک
پسرا رفته بودن پایین سوپر و من و جیمین پیش ات بودیم
جونگکوک: جیمینا
جیمین: بله
جونگکوک: فکر کنم عاشق شدم
جیمین: عاشق کی ؟!
جونگکوک: ات
جیمین: ات!؟
جونگ کوک: آره
جیمین:عاشق ات شدی؟! جدی داری میگی؟!
جونگکوک: آره جدی میگم
جیمین: حالا از کی عاشق شدی
جونگکوک: نمیدونم از کی ولی...
همون موقع در باز شد و پسرا اومدن داخل
تهیونگ: کی عاشق شده؟
جیمین: جونگکوک
جین: خب اون دختر بدبخت کیه؟!(رو حالت شوخی)
جیمین:ات
جونگ کوک: جیمین ساکت شو
شوگا:ات ؟!
تهیونگ: جیمین راست میگه ؟!
جونگکوک: آ..آره
تهیونگ: نمیخوام جلو چشمم باشی برو بیرون
نامجون: تهیونگ
جونگکوک:ولی آخه من
تهیونگ: گفتم برو بیرون
جونگ کوک: برای چی مگه کاری کردم ؟
تهیونگ: فقط برو بیرون (بلند)
نامجون: بیا بریم
از زبون جونگکوک
نامجون دستمو گرفت و رفتیم تو حیاط
نامجون: بهش حق بده
جونگ کوک: آخه من کار بدی نکردم
نامجون: تو کار بدی نکردی ولی خب تهیونگم حق داره داداششه...تو اصلا با خود ات حرف زدی ؟
جونگ کوک: نه میخواستم شب کنسرت بهش بگم ..ولی خب نشد
نامجون: خب اگه آن قبول کنه که فکر کنم قبول میکنه پس دیگه حرف تهیونگ مهم نیست
جونگ کوک:خودت الان گفتی داداششه اون وقت چطوری حرفش مهم نیست؟
نامجون:ات لجباز تر از این حرفاس که بخواد به حرف تهیونگ گوش بده
پارت دوم
( ببخشید بابت تاخیر درگیر امتحانام بودم)
از زبون ات
با نور های زیاد بالا سرم چشمامو باز کردم
نشستم رو تخت که با جین و تهیونگ رو به رو شدم ولی خب اونا منو ندیدن و داشتن به حرف زدنشون ادامه میدادن
تهیونگ : آخه یه حرفی میزنیا ات خواهرمه
جین: جونگکوک که پسر بدی نیست
تهیونگ: پسر بدی نیست ولی اون مثل داداش من و اته.. جین واقعاً نمیتونم بزارم ات و جونگ کوک قرار بزارن اصلا شاید ات دوسش نداشته باشه
جین:من مطمعنم ات دوسش داره دیگه اگه تو اینو نفهمیده باشی خیلی خری
تهیونگ: چیزی به تو گفته ؟
جین: مگه قراره چیزی گفته باشه از رفتاراش معلومه...و البته تو خواب حرف زدنش هم بی تاثیر نیست
شت یعنی تو خواب....گند زدی ات
سریع خوابیدم و این دفعه با سر و صدا پا شدم جوری که انگار نه انگار چیزی شنیدم
تهیونگ:بیا فعلا این بحثو تموم کنیم ات بهوش اومد
جین :باش
ات:تهیونگا
تهیونگ: جانم خوبی ؟
ات: دستم درد میکنه (داره خودشو لوس میکنه وگرنه هیچیش نیست)
تهیونگ: اشکالی نداره حالا میگم دکتر بیاد
( شما فکر کنید دکتر رفت و اومد)
ات:بقیه کجان ؟
جین: پایینن
ات:پایین براچی
جین: چیز خاصی نیست
فلش بک
از زبون جونگکوک
پسرا رفته بودن پایین سوپر و من و جیمین پیش ات بودیم
جونگکوک: جیمینا
جیمین: بله
جونگکوک: فکر کنم عاشق شدم
جیمین: عاشق کی ؟!
جونگکوک: ات
جیمین: ات!؟
جونگ کوک: آره
جیمین:عاشق ات شدی؟! جدی داری میگی؟!
جونگکوک: آره جدی میگم
جیمین: حالا از کی عاشق شدی
جونگکوک: نمیدونم از کی ولی...
همون موقع در باز شد و پسرا اومدن داخل
تهیونگ: کی عاشق شده؟
جیمین: جونگکوک
جین: خب اون دختر بدبخت کیه؟!(رو حالت شوخی)
جیمین:ات
جونگ کوک: جیمین ساکت شو
شوگا:ات ؟!
تهیونگ: جیمین راست میگه ؟!
جونگکوک: آ..آره
تهیونگ: نمیخوام جلو چشمم باشی برو بیرون
نامجون: تهیونگ
جونگکوک:ولی آخه من
تهیونگ: گفتم برو بیرون
جونگ کوک: برای چی مگه کاری کردم ؟
تهیونگ: فقط برو بیرون (بلند)
نامجون: بیا بریم
از زبون جونگکوک
نامجون دستمو گرفت و رفتیم تو حیاط
نامجون: بهش حق بده
جونگ کوک: آخه من کار بدی نکردم
نامجون: تو کار بدی نکردی ولی خب تهیونگم حق داره داداششه...تو اصلا با خود ات حرف زدی ؟
جونگ کوک: نه میخواستم شب کنسرت بهش بگم ..ولی خب نشد
نامجون: خب اگه آن قبول کنه که فکر کنم قبول میکنه پس دیگه حرف تهیونگ مهم نیست
جونگ کوک:خودت الان گفتی داداششه اون وقت چطوری حرفش مهم نیست؟
نامجون:ات لجباز تر از این حرفاس که بخواد به حرف تهیونگ گوش بده
- ۲۱.۶k
- ۳۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط