از کوکی عضو هشتم وقتی تو کنسرتی و حالت بد میشه و اون روی
از کوکی عضو هشتم وقتی تو کنسرتی و حالت بد میشه و اون روی تو کراشه و نکته خواهر تهیونگ هم هستی
پارت چهارم
جونگ کوک: جیمین چیرو نباید بهم میگفت
ات:امم هیچی ولش کن ..شب بخیر
با قفل شدن دستام تو دستاش سر جام وایسادم
جونگ کوک: تا وقتی نگی حرفتو نمیزارم بری
ات: وا خب چیزی نبود ولم کن
با پرت شدنم روی تخت و قفل شدن در اتاق چشمام از تعجب شیش تا شد
جونگکوک:کلید اتاق رو بهت نمیدم تا بهم بگی
ات:جیمین یه چیزی بهش بگو
جیمین: جونگکوک خب یه رازی بوده بین من و ات
جونگکوک: ولی درباره ی من بوده ......ات
ات:ب...بله
جونگکوک:تو منو دوست داری ؟
ات:ههه این چه حرفیه میزنی؟😂
جونگ کوک:یعنی دوسم نداری؟
ات: معلومه که ...
اومدم بهش بگم نه ولی برای یه بارم که شده میخوام حرف دلمو بزنم حتی اگه قرار باشه رابطه ی دوستیمون بهم بخوره و بهم بگه نه
ات:دوست دارم
جیمین و جونگکوک:چی؟!!!!
ات: .......
جونگکوک: واقعاً میگی؟
ات:آ...آره( بدبخت نمیتونه سرشو بالا بیاره)
جیمین:کلیدو بده من برم بیرون شماها حرفاتونو بزنید
جونگ کوک: بیا
ات: منو تنها نزار اینجا
جیمین: خب باشه
جونگکوک: برو بیرون
جیمین: خدایا چه گیری کردما
پاشد و منو تو این وضعیت ول کرد و رفت
جونگکوک: باورم نمیشه
ات: ببخشید میدونم تو منو دوسم نداری ولی خواستم برای یه بارم که شده حرف دلمو بزنم
جونگکوک: این چه حرفیه که میزنی من تورو دوست دارم تو برام از همه ی چیزایی که دارم ارزشمندتری......تو .....تو تمام زندگیمی
همینطور متعجب زده داشتم نگاش میکردم
بی دلیل دستام داشت میلرزید
البته زیادم بی دلیل نبود کسی که همیشه دوسش داشتم و فکر میکردم فقط یه عشق یه طرفه ی مسخرس الان وایساده جلوم و میگه من همه ی زندگیشم
همینجوری تو چشاش نگاه میکردم که پقی زدم زیر خنده
جونگکوک:چرا میخندی ؟
ات: اسکلم کردی ؟
جونگکوک: هیچ وقت اندازه ی الان جدی نبودم
ات: راستش........... واقعاً نمیدونم چی بگم
جونگکوک: ات ... دوست دخترم میشی؟
همون موقع یاد حرفای هانا افتادم
(هانا رفیقشه)
(هانا: ببین عزیزم هرکی گفت دوست دارم لازم نیست توهم بگی دوست دارم فقط بگو اهان خیلی ممنون خیلی هم سرد بگو باشه فهمیدی ؟
ات:آره فهمیدم)
ات: آره 😭
(خیلی ممنون که به حرفش گوش دادی )
جیمین پشت در درحال ذوق کردن
بله دیگه همو بغل کردیم
اومد باهام کیس بره که سریع کشیدم عقب
ات:خیلی زوده الان 😊
جونگکوک:ولی دیگه دوست دخترم شدی
ات:باشه ولی خب بزار حداقل یه روز بگذره
جونگکوک: باشه برو دیگه بخواب جیمینم بیرون منتظره
ات:باش
باهم رفتیم سمت در و درو باز کردیم که
پارت چهارم
جونگ کوک: جیمین چیرو نباید بهم میگفت
ات:امم هیچی ولش کن ..شب بخیر
با قفل شدن دستام تو دستاش سر جام وایسادم
جونگ کوک: تا وقتی نگی حرفتو نمیزارم بری
ات: وا خب چیزی نبود ولم کن
با پرت شدنم روی تخت و قفل شدن در اتاق چشمام از تعجب شیش تا شد
جونگکوک:کلید اتاق رو بهت نمیدم تا بهم بگی
ات:جیمین یه چیزی بهش بگو
جیمین: جونگکوک خب یه رازی بوده بین من و ات
جونگکوک: ولی درباره ی من بوده ......ات
ات:ب...بله
جونگکوک:تو منو دوست داری ؟
ات:ههه این چه حرفیه میزنی؟😂
جونگ کوک:یعنی دوسم نداری؟
ات: معلومه که ...
اومدم بهش بگم نه ولی برای یه بارم که شده میخوام حرف دلمو بزنم حتی اگه قرار باشه رابطه ی دوستیمون بهم بخوره و بهم بگه نه
ات:دوست دارم
جیمین و جونگکوک:چی؟!!!!
ات: .......
جونگکوک: واقعاً میگی؟
ات:آ...آره( بدبخت نمیتونه سرشو بالا بیاره)
جیمین:کلیدو بده من برم بیرون شماها حرفاتونو بزنید
جونگ کوک: بیا
ات: منو تنها نزار اینجا
جیمین: خب باشه
جونگکوک: برو بیرون
جیمین: خدایا چه گیری کردما
پاشد و منو تو این وضعیت ول کرد و رفت
جونگکوک: باورم نمیشه
ات: ببخشید میدونم تو منو دوسم نداری ولی خواستم برای یه بارم که شده حرف دلمو بزنم
جونگکوک: این چه حرفیه که میزنی من تورو دوست دارم تو برام از همه ی چیزایی که دارم ارزشمندتری......تو .....تو تمام زندگیمی
همینطور متعجب زده داشتم نگاش میکردم
بی دلیل دستام داشت میلرزید
البته زیادم بی دلیل نبود کسی که همیشه دوسش داشتم و فکر میکردم فقط یه عشق یه طرفه ی مسخرس الان وایساده جلوم و میگه من همه ی زندگیشم
همینجوری تو چشاش نگاه میکردم که پقی زدم زیر خنده
جونگکوک:چرا میخندی ؟
ات: اسکلم کردی ؟
جونگکوک: هیچ وقت اندازه ی الان جدی نبودم
ات: راستش........... واقعاً نمیدونم چی بگم
جونگکوک: ات ... دوست دخترم میشی؟
همون موقع یاد حرفای هانا افتادم
(هانا رفیقشه)
(هانا: ببین عزیزم هرکی گفت دوست دارم لازم نیست توهم بگی دوست دارم فقط بگو اهان خیلی ممنون خیلی هم سرد بگو باشه فهمیدی ؟
ات:آره فهمیدم)
ات: آره 😭
(خیلی ممنون که به حرفش گوش دادی )
جیمین پشت در درحال ذوق کردن
بله دیگه همو بغل کردیم
اومد باهام کیس بره که سریع کشیدم عقب
ات:خیلی زوده الان 😊
جونگکوک:ولی دیگه دوست دخترم شدی
ات:باشه ولی خب بزار حداقل یه روز بگذره
جونگکوک: باشه برو دیگه بخواب جیمینم بیرون منتظره
ات:باش
باهم رفتیم سمت در و درو باز کردیم که
- ۲۱.۱k
- ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط