از کوکی عضو هشتم وقتی تو کنسرتی و حالت بد میشه و اون روی
از کوکی عضو هشتم وقتی تو کنسرتی و حالت بد میشه و اون روی تو کراشه و نکته خواهر تهیونگ هم هستی
پارت سوم
از زبون ات
دکتر اومده بود چکم کنه که پسرا اومدن
همه اومدن داخل به جز جونگکوک که مثل یه جوجه خودشو توی چهار چوب در قایم کرده بود
جیهوپ: خوبی ؟
ات: آره خوبم
دکتر : خانم نورو دنبال کنید
چراغ قوه رو انداخت تو چشمم و تکونش میداد و منم به سختی دنبالش کردم
دکتر: خداروشکر حالشون خوبه .. میتونید کاراشون رو بکنید و مرخصشون کنید
تهیونگ: بله خیلی ممنون
بعد از رفتن دکتر رو کردم به جونگ کوک و گفتم
ات: چرا نمیای داخل ؟
شوگا:من میرم کارای ترخیص اتو بکن
جیمین:منم باهات میام
اون دو نفر رفتن و هنوز سوال من بی جواب مونده بود
سه ساعت بعد
بعد از انجام کار های بیمارستان راهی خونه شدیم
درو که باز کردیم با کلی آدم روبه رو شدم
ات: چه خبره اینجا ؟
تهیونگ: نمیدونم
یه نگاهی به آدمای توی خونه کردم
خانواده ی هممون بودن
هر کدوم از ماها با دیدن خانواده هامون رفتیم پیششون و بغلشون کردیم
ات:اینجا چیکار میکنین اصلا اینجا چه خبره ؟
مامان ات: اومدیم بردنتون رو بهتون تبریک بگیم
تهیونگ: بردن چی؟!
مامان جیمین: انقدر هواستون به بیمارستان و اینا بود اصلا هواستون نبود گرمی بردین
برای لحظهای همه ساکت شدیم
و بعد از چند ثانیه از خوشحالی پریدیم بالا و ...(شادی کردن دیگه )
ساعت دو شب
بلاخره رفتن و هر کدوممون رفتیم تو اتاقمون تا بخوابیم
سرمو گذاشتم رو بالشت که فکر و خیال دوباره برم داشت
چرا جونگکوک امروز انقدر تو خودش بود؟ نکنه جیمین بهش گفته من دوسش دارم؟ وای خدایا چه غلطی کردم به جیمین گفتم
سریع پاشدم و بدون عوض کردن لباسم (لباسش یکم ناجوره )
رفتم سمت اتاق جیمین و بدون در زدن رفتم تو
ات:ببینم تو امروز به جونگکوک چیزی گفتی ؟
(جیمین درحال بازی با چشم و ابرو خودش )
ات:چرا اینطوری میکنی ؟ .... اسکلی چیزی هستی؟ به جا این کارا جواب منو بده به جونگ کوک چیزی گفتی امروز همش تو خودش بود به خدا اگه شنیدم کلمه ای بهش ...
جیمین:احمق پشت سرتو نگاه کن
برگشتم که با جونگکوک رو به رو شدم
ات:تو اینجا چیکار میکنی
جونگکوک:اومدم شارژره جیمینو بردارم ....نگفتی
ات:چیرو ؟
پارت سوم
از زبون ات
دکتر اومده بود چکم کنه که پسرا اومدن
همه اومدن داخل به جز جونگکوک که مثل یه جوجه خودشو توی چهار چوب در قایم کرده بود
جیهوپ: خوبی ؟
ات: آره خوبم
دکتر : خانم نورو دنبال کنید
چراغ قوه رو انداخت تو چشمم و تکونش میداد و منم به سختی دنبالش کردم
دکتر: خداروشکر حالشون خوبه .. میتونید کاراشون رو بکنید و مرخصشون کنید
تهیونگ: بله خیلی ممنون
بعد از رفتن دکتر رو کردم به جونگ کوک و گفتم
ات: چرا نمیای داخل ؟
شوگا:من میرم کارای ترخیص اتو بکن
جیمین:منم باهات میام
اون دو نفر رفتن و هنوز سوال من بی جواب مونده بود
سه ساعت بعد
بعد از انجام کار های بیمارستان راهی خونه شدیم
درو که باز کردیم با کلی آدم روبه رو شدم
ات: چه خبره اینجا ؟
تهیونگ: نمیدونم
یه نگاهی به آدمای توی خونه کردم
خانواده ی هممون بودن
هر کدوم از ماها با دیدن خانواده هامون رفتیم پیششون و بغلشون کردیم
ات:اینجا چیکار میکنین اصلا اینجا چه خبره ؟
مامان ات: اومدیم بردنتون رو بهتون تبریک بگیم
تهیونگ: بردن چی؟!
مامان جیمین: انقدر هواستون به بیمارستان و اینا بود اصلا هواستون نبود گرمی بردین
برای لحظهای همه ساکت شدیم
و بعد از چند ثانیه از خوشحالی پریدیم بالا و ...(شادی کردن دیگه )
ساعت دو شب
بلاخره رفتن و هر کدوممون رفتیم تو اتاقمون تا بخوابیم
سرمو گذاشتم رو بالشت که فکر و خیال دوباره برم داشت
چرا جونگکوک امروز انقدر تو خودش بود؟ نکنه جیمین بهش گفته من دوسش دارم؟ وای خدایا چه غلطی کردم به جیمین گفتم
سریع پاشدم و بدون عوض کردن لباسم (لباسش یکم ناجوره )
رفتم سمت اتاق جیمین و بدون در زدن رفتم تو
ات:ببینم تو امروز به جونگکوک چیزی گفتی ؟
(جیمین درحال بازی با چشم و ابرو خودش )
ات:چرا اینطوری میکنی ؟ .... اسکلی چیزی هستی؟ به جا این کارا جواب منو بده به جونگ کوک چیزی گفتی امروز همش تو خودش بود به خدا اگه شنیدم کلمه ای بهش ...
جیمین:احمق پشت سرتو نگاه کن
برگشتم که با جونگکوک رو به رو شدم
ات:تو اینجا چیکار میکنی
جونگکوک:اومدم شارژره جیمینو بردارم ....نگفتی
ات:چیرو ؟
- ۱۵.۶k
- ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط