🤎عطر تلخ🤎P11
علامت جونگ کوک _...... علامت لیا+...... علامت سونگ هو &...... علامت تهیونگ ÷.....امیدوارم لذت ببرید :))))🤎🌕...مشتاق دیدار کیم لیا +من شمارو میشناسم؟ ÷شما نه اما من میشناسم +اون وقت از کجا ی نگاهی به جونگ کوک انداخت و گفت ÷تعریفتونو از جونگ کوک شنیدم +تعریف من؟از جونگ کوک؟ جونگ کوک با لحن طلبکارانه ای گفت _مگه چیه +چی بگم.... ÷خودمو معرفی نکردم سرمو به نشانه تایید بالا پایین کردم ÷تهیونگ هستم ، کیم تهیونگ +منم که میشناسین ÷بله +من برم _کجا؟ +بنظرم نیاز دارید به عنوان ۲ تا دوست تنها باشید پس خداحافظ (جونگ کوک ویو) تا لیا پاشو از اتاق گذاشت بیرون تهیونگ ترکید ÷اه میخواستم بگیرم همینجا خفش کنم دختره پررو چه ادای آدمای خوبم درمیاره بلند خندیدمو گفتم _هیونگ بنظرم بهتره یکم آروم باشی ÷چطور آروم باشم وقتی داری از دست میری داد زدم و گفتم _من کجا از دست رفتم ÷چرا انقد اون آدم برات مهمه _هیونگ باید جلوش خوب رفتار کنم که بتونم با احساساتش بازی کنم و انتقاممو بگیرم ÷ولی تو فقط تظاهر نمیکنی _منظورت چیه ÷تو واقعا بهش اهمیت میدی نه فقط برای تظاهر _هیونگ حرفمو نصفه گذاشت و گفت ÷ من سالهاست با تو رفیقم خوب میشناسمت خودتو نجات بده اون دختر ی شیطانه _نیست ÷چرا هست ,یادت نیست باهات چیکار کرد _خب اون موقع ÷بنظرم دیگه بسه
(لیا ویو) به سمت کافه رفتم تا استعفا بدم به سمت اتاقش رفتم و دوباره اسمشو خوندم "لی سونگ هو" ی پوزخند زدم و در اتاقشو زدم &بفرمایید +سلام جناب لی &به به بانوی زیبا خوش آمدید +من اومدم استعفا بدم شوکه شد گفت &برای چی ؟ +دیگه کم کم دانشگام شروع میشه باید رو درسام تمرکز کنم از جاش پاشد و بهم نزدیک شد &در اینجا همیشه به روت بازه پس هروقت خواستی برگردی اینجا هست +اوهوم ممنون &میتونید وسایلاتون رو جمع کنید +اوکی ممنون به سمت اتاق رفتم و کمد مو پیدا کردم وسایلی خاصی توش نداشتم پس سریع جمع کردم تا خواستیم درو باز کنم دیدم که در توسط سونگ هو باز شد +وسایلمو جمع کرد اومد سمتم و گفت &تو جایی نمیری +منظورتون چیه &تو مال منی +بله متوجه منظورتون نمیشم؟ خودشو بیشتر بهم نزدیک کرد و فریاد کشید &میگم تو مال منی +مگه من وسیلم آشغال &فکراتو بکن یا مال من میشی یا بلایی سر جونگ کوک میارم که مرغای آسمون به حالش گریه کنن تا اسم جونگ کوک اومد تنم یخ زد +باشه باشه &فقط ۵ دیقه وقت داری از اتاق رفت بیرون ، دست و پاهام یخ زده بودن گوشیمو درآوردم و سریع شماره جونگ کوکو گرفتم
تو سرم صداهای بوق گوشی اکو میشد ولی خبری از جواب دادن نبود به ساعت نگاه کردم ۴ دیقه گذشته بود و منم هیچ کاری نکرده بودم صدای باز شدن در اومد &خب تصمیمت چیه منی که ۱ ثانیه هم به این تصمیم فکر نکرده بودم فقط بخاطر جونگ کوک گفتم +باشه خیلیه خب &تو هتل موندن بسه ، وسایلاتون جمع کن و بیا خونه من +اوکی آدرسشو بفرست میام &نچ نچ نچ نچ هرجا بری باهات میام که ی وقتی فکر فرار به سرت نزنه ی نفس عمیقی کشیدم و گفتم باشه وارد هتل شدیم به سمت اتاقم رفتیم وسایلامو شروع کردم جمع کردم بعد از اینکه جمع کردم گفتم +میتونیم بریم &پس بیا دستشو جلوم دراز کرد +بله؟ &دستمو بگیر +نه ی نگاه ترسناک بهم انداخت و گفت &چی گفتی؟ +باشه باشه دستشو گرفتم و از اتاق اومدیم بیرون
به سمت خونش رفتیم به ی خونه سر تا سر سفید رسیدیم درو خونرو باز کرد و گفت &نمیریم تو فقط اومدم وسایلاتو بزارم بعدش میریم نمایشگاه ماشین +نمایشگاه ماشین برای چی &من که رانندت نیستم خودت باید ی ماشین داشته باشی تا بتونی بری اینور و اونور +باشه & آفرین به سمت ی نمایشگاه رفتیم &نظرت راجع به این چیه +خوبه &پس همینو میگیرم +باشه &بیا +داشتم میرفتم تو که چشمم به یکی افتاد دستمو به حالت کمک مشت کردمو....
#بی_تی_اس #فن_فیکشن
(لیا ویو) به سمت کافه رفتم تا استعفا بدم به سمت اتاقش رفتم و دوباره اسمشو خوندم "لی سونگ هو" ی پوزخند زدم و در اتاقشو زدم &بفرمایید +سلام جناب لی &به به بانوی زیبا خوش آمدید +من اومدم استعفا بدم شوکه شد گفت &برای چی ؟ +دیگه کم کم دانشگام شروع میشه باید رو درسام تمرکز کنم از جاش پاشد و بهم نزدیک شد &در اینجا همیشه به روت بازه پس هروقت خواستی برگردی اینجا هست +اوهوم ممنون &میتونید وسایلاتون رو جمع کنید +اوکی ممنون به سمت اتاق رفتم و کمد مو پیدا کردم وسایلی خاصی توش نداشتم پس سریع جمع کردم تا خواستیم درو باز کنم دیدم که در توسط سونگ هو باز شد +وسایلمو جمع کرد اومد سمتم و گفت &تو جایی نمیری +منظورتون چیه &تو مال منی +بله متوجه منظورتون نمیشم؟ خودشو بیشتر بهم نزدیک کرد و فریاد کشید &میگم تو مال منی +مگه من وسیلم آشغال &فکراتو بکن یا مال من میشی یا بلایی سر جونگ کوک میارم که مرغای آسمون به حالش گریه کنن تا اسم جونگ کوک اومد تنم یخ زد +باشه باشه &فقط ۵ دیقه وقت داری از اتاق رفت بیرون ، دست و پاهام یخ زده بودن گوشیمو درآوردم و سریع شماره جونگ کوکو گرفتم
تو سرم صداهای بوق گوشی اکو میشد ولی خبری از جواب دادن نبود به ساعت نگاه کردم ۴ دیقه گذشته بود و منم هیچ کاری نکرده بودم صدای باز شدن در اومد &خب تصمیمت چیه منی که ۱ ثانیه هم به این تصمیم فکر نکرده بودم فقط بخاطر جونگ کوک گفتم +باشه خیلیه خب &تو هتل موندن بسه ، وسایلاتون جمع کن و بیا خونه من +اوکی آدرسشو بفرست میام &نچ نچ نچ نچ هرجا بری باهات میام که ی وقتی فکر فرار به سرت نزنه ی نفس عمیقی کشیدم و گفتم باشه وارد هتل شدیم به سمت اتاقم رفتیم وسایلامو شروع کردم جمع کردم بعد از اینکه جمع کردم گفتم +میتونیم بریم &پس بیا دستشو جلوم دراز کرد +بله؟ &دستمو بگیر +نه ی نگاه ترسناک بهم انداخت و گفت &چی گفتی؟ +باشه باشه دستشو گرفتم و از اتاق اومدیم بیرون
به سمت خونش رفتیم به ی خونه سر تا سر سفید رسیدیم درو خونرو باز کرد و گفت &نمیریم تو فقط اومدم وسایلاتو بزارم بعدش میریم نمایشگاه ماشین +نمایشگاه ماشین برای چی &من که رانندت نیستم خودت باید ی ماشین داشته باشی تا بتونی بری اینور و اونور +باشه & آفرین به سمت ی نمایشگاه رفتیم &نظرت راجع به این چیه +خوبه &پس همینو میگیرم +باشه &بیا +داشتم میرفتم تو که چشمم به یکی افتاد دستمو به حالت کمک مشت کردمو....
#بی_تی_اس #فن_فیکشن
۷.۹k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.