🤎عطر تلخ🤎P12
علامت لیا +....علامت جونگ کوک _.....علامت تهیونگ ÷.....علامت یونسو×.....علامت سونگ هو &....امیدوارم لذت ببرید:))))🤎🌕...اما اصلا توجهی نکردن.... سریع ماشینو خرید و اومدیم بیرون &خب بهتره بریم خونه +اوکی سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه &گوشیتو بده +بیا سیمکارتشو درآورد و شکوند ی سیمکارت جدید برات میگیرم +شماره های.... &تو دیگه به اون شماره ها نیاز نداری فهمیدی؟ بغضمو به سختی قورت دادم و گفتم +باشه &بدجوری گشنمه برو واسه شوهرت ی غذای خوشمزه درست کن +تو شوهر من نیستی &چرا هستم بدو سریع ازش دور شدم و بغضم شکست و شروع به گریه کردن کردم +چیکار کنممممم ؟ (جونگ کوک ویو) _گوشیش خاموشه ÷چرا انقد نگرانی بابا حتما خاموش کرده خوابیده _اگه حالش بد شده باشه چی؟ ÷وای ی لحظه اون پای لعنتیتو تکون نده رو مخمه _نمیتونم کنترلش کنم ÷پوووف بنظرم توام یکم بگیر بخواب وقتی بلند شی اونم گوشیشو روشن کرده _دقیقا چجوری میتونم بخوابم
÷بیا این قرصو بخور _چی هس؟ ÷خواب آور _پووف بده خب خوردمش و بعد ۵ دقیقه تنها چیزی که میدیدم سیاهی مطلق بود ....۵ ساعت بعد..... بعد از اینکه بیدار شدم صدای تهیونگ اومد ÷بیا الان زنگ بزن زنگ زدم و منتظر بودم بوق بخوره اما با هم اون صدا "دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد" گوشیو پرت کردم رو تخت و گفتم _هنوز خاموشه ، الان نظرت چیه ÷یکم عجیب شد _پووف ÷اتاقش فقط ۱ طبقه از تو فاصله داره آی کیو _راس میگی سریع رفتم سمت اتاق لیا که دیدم ی دختره داره در میزنه و میگه لیا لیا رفتم سمتش و گفتم _چیشده؟ ×دوستم از صبحه تلفنش خاموشه الان ۲ ، ۳ باره میام اینجا اما هیچ خبری ازش نیست نگرانش شدم _چی؟ ×شما میشناسینش؟ _بله دوستمه ×واقعا ؟ _بله
_خانمِ؟ ×پارک یونسو _راستش من باید راجع به لیا ی چیزی بگم ولی خودش خبر نداره و ازتون میخوام بهش نگید فعلا ×پووف الان وقتی نمیدونیم کجاس چجوری باید بهش بگم دستی تو موهام کشیدم و گفتم _لیا تومور مغزی داره ×چی؟لیا؟ _آره ×امکان نداره فعلا چقد وقت داره چجوریه تومورش ؟ میشه عملش کرد ؟ _الان وقت توضیح دادن بهتونو ندارم ولی گفتم بدونید شاید.... داشتم حرف میزدم که تهیونگ وسط حرفم پرید و گفت ÷ممکنه حالش بد شده باشه؟ _باید به بیمارستانا زنگ بزنیم ×باشه _پس فعلا بیاید اتاق ما رفتیم تو سوییت و هرکی ی جا نشست و شروع به زنگ زدن کرد ÷بچه ها من میرم کلانتری هارو بگردم ×باشه _باشه پشت سرهم به بیمارستانا زنگ میزدیم خبری نبود چند ساعت گذشته بود تهیونگ برگشت و گفت ÷پیداش کردید یونسو بغضش ترکید و گریه کنان گفت ×نه نبود
_هنوزم گوشیش خاموشه ÷کوک؟ _چیه؟ ÷به سردخونه ها هم زنگ بزنیم ؟ _چی نه اون...اون نمرده مطمئنم یونسو همینطوری داشت گریه میکرد ÷من شروع میکنم زنگ زدن تهیونگ پشت سرهم داشت زنگ میزد ولی خبری نبود ÷ی خبر خوب دارم ی خبر بد ×بگو ÷خبر بد اینکه هنوز خبری از لیا نداریم خبر خوب اینکه تو هیچکدوم از سردخونه ها نبوده پس یعنی نمرده _پوووف الان وقت مسخره بازی نیست ÷تنها ی ایده دارم _چی ÷دزدی؟ _آخه واسه چی باید بدزدنش ÷ برای اخاذی _اگه میخواستن اخاذی کنن که تا الان باید ی تماس باهامون میگرفتن ÷راس میگی ، دشمنی نداشته _نمیدونم ، یونسو ؟ ×اون همیشه خوب بوده هیچ دشمنی نداشته که بخواد بدزدنش _نکنه ÷چی؟ _لی سونگ هو...
#بی_تی_اس #فن_فیکشن
÷بیا این قرصو بخور _چی هس؟ ÷خواب آور _پووف بده خب خوردمش و بعد ۵ دقیقه تنها چیزی که میدیدم سیاهی مطلق بود ....۵ ساعت بعد..... بعد از اینکه بیدار شدم صدای تهیونگ اومد ÷بیا الان زنگ بزن زنگ زدم و منتظر بودم بوق بخوره اما با هم اون صدا "دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد" گوشیو پرت کردم رو تخت و گفتم _هنوز خاموشه ، الان نظرت چیه ÷یکم عجیب شد _پووف ÷اتاقش فقط ۱ طبقه از تو فاصله داره آی کیو _راس میگی سریع رفتم سمت اتاق لیا که دیدم ی دختره داره در میزنه و میگه لیا لیا رفتم سمتش و گفتم _چیشده؟ ×دوستم از صبحه تلفنش خاموشه الان ۲ ، ۳ باره میام اینجا اما هیچ خبری ازش نیست نگرانش شدم _چی؟ ×شما میشناسینش؟ _بله دوستمه ×واقعا ؟ _بله
_خانمِ؟ ×پارک یونسو _راستش من باید راجع به لیا ی چیزی بگم ولی خودش خبر نداره و ازتون میخوام بهش نگید فعلا ×پووف الان وقتی نمیدونیم کجاس چجوری باید بهش بگم دستی تو موهام کشیدم و گفتم _لیا تومور مغزی داره ×چی؟لیا؟ _آره ×امکان نداره فعلا چقد وقت داره چجوریه تومورش ؟ میشه عملش کرد ؟ _الان وقت توضیح دادن بهتونو ندارم ولی گفتم بدونید شاید.... داشتم حرف میزدم که تهیونگ وسط حرفم پرید و گفت ÷ممکنه حالش بد شده باشه؟ _باید به بیمارستانا زنگ بزنیم ×باشه _پس فعلا بیاید اتاق ما رفتیم تو سوییت و هرکی ی جا نشست و شروع به زنگ زدن کرد ÷بچه ها من میرم کلانتری هارو بگردم ×باشه _باشه پشت سرهم به بیمارستانا زنگ میزدیم خبری نبود چند ساعت گذشته بود تهیونگ برگشت و گفت ÷پیداش کردید یونسو بغضش ترکید و گریه کنان گفت ×نه نبود
_هنوزم گوشیش خاموشه ÷کوک؟ _چیه؟ ÷به سردخونه ها هم زنگ بزنیم ؟ _چی نه اون...اون نمرده مطمئنم یونسو همینطوری داشت گریه میکرد ÷من شروع میکنم زنگ زدن تهیونگ پشت سرهم داشت زنگ میزد ولی خبری نبود ÷ی خبر خوب دارم ی خبر بد ×بگو ÷خبر بد اینکه هنوز خبری از لیا نداریم خبر خوب اینکه تو هیچکدوم از سردخونه ها نبوده پس یعنی نمرده _پوووف الان وقت مسخره بازی نیست ÷تنها ی ایده دارم _چی ÷دزدی؟ _آخه واسه چی باید بدزدنش ÷ برای اخاذی _اگه میخواستن اخاذی کنن که تا الان باید ی تماس باهامون میگرفتن ÷راس میگی ، دشمنی نداشته _نمیدونم ، یونسو ؟ ×اون همیشه خوب بوده هیچ دشمنی نداشته که بخواد بدزدنش _نکنه ÷چی؟ _لی سونگ هو...
#بی_تی_اس #فن_فیکشن
۴.۹k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.