نبض من
#نبضمن
P:24
اما با یونتان بازی میکرد که ته دوباره برگشت تو اتاق و از چارچوب در اما رو تماشا میکرد اما با دیدن ته لبخندی زد
+حالت خوبه؟
×چیزی نیست عزیزم
+ته پس جئون چی میشه
×داشت یادم میرفت خوب شد گفتی
ته رفت و به کوک زنگ زد
×بیا عمارت
•چیزی شده هیونگ
×گفتم بیا عمارت من سریع
•باشه هیونگ
مکالمشون تموم شد ته منتظر کوک بود تا بیاد رویه مبل نشست که در عمارت باز شد و کوک وارد خونه شد
•تهیونگ من اومدم
ته بلند شد و دست به سینه به کوک نگاه کرد و با چشمایه وحشیش داشت کوک رو میخورد
×گفتی بردت فرار کرده؟
•تو میدونی کجاست ته اگه میدونی بهم بگو
×که یه بلایم سرش بیاری؟
•تهیونگ اون برده منه (جدی و عصبی)برو بیارش
×اینجاست ولی قرار نیست بدمش به تو
•یعنی چی؟میدونی چقدر دنبالش گشتم؟
×حالا میگم نه دنبالش بگرد نه دور و برش باش
•تهیونگ اون برده منه من اول آوردمش
×مگه اما عروسک خیمه شب بازی توعه اون معشوقه منه همونی که بعد سه سال پیداش کردم
کوک با تعجب به ته نگاه کرد
•چ چی داری میگی اینارو میگی نبرمش؟اینارو میگی من نبرمش(داد)
×صداتو بیار پایین دروغی در کار نیست اما(داد)
اما که صدایه ته رو شنید آروم از تخت رفت پایین یونتان رو زمین گذاشت میدونست اومده اینجا با پاهایه لرزون سمت پله ها رفت و رفت ازشون پایین و کنار ته وایساد که با دیدن کوک ترسش دو برابر شد و پشت ته قایم شد
•اما ته راست میگه
P:24
اما با یونتان بازی میکرد که ته دوباره برگشت تو اتاق و از چارچوب در اما رو تماشا میکرد اما با دیدن ته لبخندی زد
+حالت خوبه؟
×چیزی نیست عزیزم
+ته پس جئون چی میشه
×داشت یادم میرفت خوب شد گفتی
ته رفت و به کوک زنگ زد
×بیا عمارت
•چیزی شده هیونگ
×گفتم بیا عمارت من سریع
•باشه هیونگ
مکالمشون تموم شد ته منتظر کوک بود تا بیاد رویه مبل نشست که در عمارت باز شد و کوک وارد خونه شد
•تهیونگ من اومدم
ته بلند شد و دست به سینه به کوک نگاه کرد و با چشمایه وحشیش داشت کوک رو میخورد
×گفتی بردت فرار کرده؟
•تو میدونی کجاست ته اگه میدونی بهم بگو
×که یه بلایم سرش بیاری؟
•تهیونگ اون برده منه (جدی و عصبی)برو بیارش
×اینجاست ولی قرار نیست بدمش به تو
•یعنی چی؟میدونی چقدر دنبالش گشتم؟
×حالا میگم نه دنبالش بگرد نه دور و برش باش
•تهیونگ اون برده منه من اول آوردمش
×مگه اما عروسک خیمه شب بازی توعه اون معشوقه منه همونی که بعد سه سال پیداش کردم
کوک با تعجب به ته نگاه کرد
•چ چی داری میگی اینارو میگی نبرمش؟اینارو میگی من نبرمش(داد)
×صداتو بیار پایین دروغی در کار نیست اما(داد)
اما که صدایه ته رو شنید آروم از تخت رفت پایین یونتان رو زمین گذاشت میدونست اومده اینجا با پاهایه لرزون سمت پله ها رفت و رفت ازشون پایین و کنار ته وایساد که با دیدن کوک ترسش دو برابر شد و پشت ته قایم شد
•اما ته راست میگه
۱۱.۱k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.