عکاس عشق
#عکاس_عشق
#پارت16
شوگا
ساعت17:30
جین بهم زنگ زد ک برم تو جلسه پیش بابا و همکاراش...میخام دیگه این قاعله(نم درس یان)تموم کنم راه افتادم و رفتم سمت شرکتش ک تو بوسان بود ساعت 6 رسیدم اونجا (علامت بابای شوگا پ.ش)
شوگا:سلام
پ.ش:سلام پسرم (رو به همکاراش:این پسر کوچیک من و جین پسر بزرگم وارثای این شرکت هستـ...
شوگا:ولی پدر من نمیخام تو شرکت باشم
پ.ش:ی امروز دعوا راه ننداز پسرم
شوگا:وای من این کارو نمیخامممم(با فریاددد
پ.ش:با گفتن این حرف سمتش رفتم ی سیلی محکم خابوندم تو گوشش(دستت بشکنه)
شوگا:دستمو گذاشتم رپ جای کشیده ای ک بم زدو با عربده و گریه گفتم: از بچگی محل ص.گو ب مامانم نمیذاشتی و هر روز تو خونه روش دادو هوار را مینداختیو کتکش میزدی اهرش سر کتکای تو مرد دو سال بعدم دست ی زن با بچه هفت ساله رو گرفته اوردی تو خونه و الانم میخای به زور وارث شرکتت کنیم من این شرکت کوفتیتو نمیخام بمونه برای خودتت.میخام ب حرف مامانم گوش بدمو شغلی ک اون دوس داشتو ادامه بدم
تمام حرفامو با گریه رو به روی صورتش گفتم بعدشم ی سیلی محکم زدم تو گوشش و وقتی ب خدم اومدم بدو بدو از اونجا زدم بیرون...
جین
با بهت ب جای خالی شوگا و صورت قرمز بابا نگا میکردم تمام همکارای بابا با تعجب بهمون نگا میکردن چیزی نگفتم و از اونجا زدم بیرون...رفتم هتل ک گوشیم زنگ خورد
پ.ش:هرچی زودتر میری اون پسره رو برام پیدا میکنی میاریش فهمیدی(با داد
با صدای لرزونم چشمی گفتمو گوشیو قطع کردم و راه افتادم تو خیابونا دنبال شوگا
شوگا
بعد سیلی ک به بابا زدم دوییدمو از اونجا رفتم سوار ماشین شدم و با تمام سرعت میروندم فقط یه دفه فهمیدم پیش دریام شنا ارومم میکرد پشت ماشین ی کیف داشتم ک دو دست لباس تو بود اونا رو برداشتمو رفتم تو اب...
#پارت16
شوگا
ساعت17:30
جین بهم زنگ زد ک برم تو جلسه پیش بابا و همکاراش...میخام دیگه این قاعله(نم درس یان)تموم کنم راه افتادم و رفتم سمت شرکتش ک تو بوسان بود ساعت 6 رسیدم اونجا (علامت بابای شوگا پ.ش)
شوگا:سلام
پ.ش:سلام پسرم (رو به همکاراش:این پسر کوچیک من و جین پسر بزرگم وارثای این شرکت هستـ...
شوگا:ولی پدر من نمیخام تو شرکت باشم
پ.ش:ی امروز دعوا راه ننداز پسرم
شوگا:وای من این کارو نمیخامممم(با فریاددد
پ.ش:با گفتن این حرف سمتش رفتم ی سیلی محکم خابوندم تو گوشش(دستت بشکنه)
شوگا:دستمو گذاشتم رپ جای کشیده ای ک بم زدو با عربده و گریه گفتم: از بچگی محل ص.گو ب مامانم نمیذاشتی و هر روز تو خونه روش دادو هوار را مینداختیو کتکش میزدی اهرش سر کتکای تو مرد دو سال بعدم دست ی زن با بچه هفت ساله رو گرفته اوردی تو خونه و الانم میخای به زور وارث شرکتت کنیم من این شرکت کوفتیتو نمیخام بمونه برای خودتت.میخام ب حرف مامانم گوش بدمو شغلی ک اون دوس داشتو ادامه بدم
تمام حرفامو با گریه رو به روی صورتش گفتم بعدشم ی سیلی محکم زدم تو گوشش و وقتی ب خدم اومدم بدو بدو از اونجا زدم بیرون...
جین
با بهت ب جای خالی شوگا و صورت قرمز بابا نگا میکردم تمام همکارای بابا با تعجب بهمون نگا میکردن چیزی نگفتم و از اونجا زدم بیرون...رفتم هتل ک گوشیم زنگ خورد
پ.ش:هرچی زودتر میری اون پسره رو برام پیدا میکنی میاریش فهمیدی(با داد
با صدای لرزونم چشمی گفتمو گوشیو قطع کردم و راه افتادم تو خیابونا دنبال شوگا
شوگا
بعد سیلی ک به بابا زدم دوییدمو از اونجا رفتم سوار ماشین شدم و با تمام سرعت میروندم فقط یه دفه فهمیدم پیش دریام شنا ارومم میکرد پشت ماشین ی کیف داشتم ک دو دست لباس تو بود اونا رو برداشتمو رفتم تو اب...
۳۱.۴k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.