فیک دختری که دوست داشت پرواز کند پارت۶

به کوه رسید و از ماشین پیاده شد و به لبه ی کوه رفت اما با تمام ترسهای که داشت پرید و دستهاشو باز کرد و چشاشو بست و فقط به پرواز فکر کرد ولی اون فقط یه ارزو بود ا/ت کنترلشو از دست داد و بعد روی زمین افتاد اما چیزیش نشد ولی یه مشکل بزرگ داشت... .
ا/ت:من...من کجام.(وبعد سیاهی.)
چند روز بعد.
ا/ت به هوش اومد ولی جای که بود خیلی عجیب بود پر از گل های رنگارنگ و درخت های بزرگی که پاینشون اب جمع شده بود.درختها هیچ کدوم برگ نداشت ولی داخل اب پر از برگ های سرسبز بودن و نورهای مختلف که هر کدوم یه رنگ بود...یکی سبز...یکی قرمز...و.... بود.
ا/ت گیج بود و نمیدونست که کدوم یک از اب ها رو بپره توش پس چشاشو بست و فقط به دلش اعتماد کرد و پرید توی بنفش و بعد رفت روی یه زمینی که برعکس بود و بعد نورهارو دید یکی از اون ها گرفت و بعد سیاهی... .

لایک🌲
دیدگاه ها (۰)

فیک دختری که دوست داشت پرواز کند پارت۷

فیک دختری که دوست داشت پرواز کند پارت۸

فیک دختری که دوست داشت پرواز کند پارت۵

فیک دختری که دوست داشت پرواز کند پارت۴

دوستان عزیز تخمه بیارید براتون فیک خیانت اوردم#تکپارتی##درخو...

پارت ۷۲ فیک ازدواج مافیایی

⁶⁵یونجو: “عمو، میشه یه سوال بپرسم؟”کوک: “جانم؟”یونجو: “از تن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط