اکیپ ایدل ها پارت چهاردهم
#اکیپ_ایدل_ها
#تهیونگ
#پارت_چهاردهم
واو ، اون بی نظیر شده بود ، قلبم تند تند میزد ، باورم نمیشه...
اما بعد دیدن لباسش ناخودآگاه اخم کردم
لباسش خیلی باز بود
میدونم پسرای هیز امشب کلی درخواست قرار بهش میدن
واقعا اونجوری میدیدمش عصبی میشدم
اگه دست خودم بود کتمو در میاوردم و دور پاش میبستم
اومد کنارم نشست
چشمم به پاهای شکلاتیش خورد
قراره امشب خیلی ها رو به کشتن بده
معلوم بود خودش هم معذب بود
#جویی
خیلی معذبم از وقتی اومدم همه پسرا دارن نگام میکنن
من:مومو میشه بری برام پتو بیاری؟
رفت اما عصبانی برگشت
من:چی شد؟
مومو: نمیده ، میگه نداریم
یهو تهیونگ پاشد رفت و با یه پتو برگشت
شک شدم
اونو به سمتم گرفت و گفت بفرمایید خانم چو جویی
نیشم تا بناگوش باز شد
اما جمعش کردم
#تهیونگ
با مومو داشت حرف میزد
مومو رفت و برگشت و گفت که بهش پتو نمیدن
پاشدم رفتم پیش کار کنا
من: ببخشید یه پتو میخوام
کارکن: ببخشید نداریم
من عصابم خورد شد :چجور ندارید ، هر جوریه باید یه پتو بهم بدید
کارکن بدبخت که ترسیده بود گفت :چشم اقای کیم تهیونگ
سریع رفت و با یه پتو برگشت
برگشتم و اونو به جویی دادم ، معلوم بود خوشحال شده بود
اخرایه مراسم بود همه رو صحنه بودن ، این بهترین فرصت برای کسایی هست که میخوان قرار بزارن
یه لحظه چشمم به جونگهیان از گروه .... افتاد
داشت مخ جویی رو میزد
اما جویی معلوم بود از پسره خوشش نمیاد
یهو جنی از جلوم رد شد و گفت: اگه میخوایش پس امشب وقتشه
رفتم سمتشونو و شروع کردم حرف زدن با جونگهیان تا از جویی دور بشه بعد از چند دقیقه جویی رفت
امشب تو پارتی ایدل ها بهش میگم چه حسی دارم
مطمئنم امشب اونا هم میان ، امشب عشقمو بهش اعتراف میکنم
#تهیونگ
#پارت_چهاردهم
واو ، اون بی نظیر شده بود ، قلبم تند تند میزد ، باورم نمیشه...
اما بعد دیدن لباسش ناخودآگاه اخم کردم
لباسش خیلی باز بود
میدونم پسرای هیز امشب کلی درخواست قرار بهش میدن
واقعا اونجوری میدیدمش عصبی میشدم
اگه دست خودم بود کتمو در میاوردم و دور پاش میبستم
اومد کنارم نشست
چشمم به پاهای شکلاتیش خورد
قراره امشب خیلی ها رو به کشتن بده
معلوم بود خودش هم معذب بود
#جویی
خیلی معذبم از وقتی اومدم همه پسرا دارن نگام میکنن
من:مومو میشه بری برام پتو بیاری؟
رفت اما عصبانی برگشت
من:چی شد؟
مومو: نمیده ، میگه نداریم
یهو تهیونگ پاشد رفت و با یه پتو برگشت
شک شدم
اونو به سمتم گرفت و گفت بفرمایید خانم چو جویی
نیشم تا بناگوش باز شد
اما جمعش کردم
#تهیونگ
با مومو داشت حرف میزد
مومو رفت و برگشت و گفت که بهش پتو نمیدن
پاشدم رفتم پیش کار کنا
من: ببخشید یه پتو میخوام
کارکن: ببخشید نداریم
من عصابم خورد شد :چجور ندارید ، هر جوریه باید یه پتو بهم بدید
کارکن بدبخت که ترسیده بود گفت :چشم اقای کیم تهیونگ
سریع رفت و با یه پتو برگشت
برگشتم و اونو به جویی دادم ، معلوم بود خوشحال شده بود
اخرایه مراسم بود همه رو صحنه بودن ، این بهترین فرصت برای کسایی هست که میخوان قرار بزارن
یه لحظه چشمم به جونگهیان از گروه .... افتاد
داشت مخ جویی رو میزد
اما جویی معلوم بود از پسره خوشش نمیاد
یهو جنی از جلوم رد شد و گفت: اگه میخوایش پس امشب وقتشه
رفتم سمتشونو و شروع کردم حرف زدن با جونگهیان تا از جویی دور بشه بعد از چند دقیقه جویی رفت
امشب تو پارتی ایدل ها بهش میگم چه حسی دارم
مطمئنم امشب اونا هم میان ، امشب عشقمو بهش اعتراف میکنم
۶.۸k
۰۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.