استاد کیمفصل
استاد کیم(فصل ۲ )
پارت ۷۶
مینو : اوهمم
تهیونگ : دلم میخواست بین شبها و روزهات بین دستها و نفسهات بین بوسها و لبهات چنان سرگردان شوم که نفهمم دنیا کدام طرف میچرخد چرا میچرخد دلم میخواست بین خندهها و موهات اسم تو را صدا کنم و وقتی گفتی جانم جانم را از نبودنت نجات دهم
مینو : وقتی دیدم یوری رو میبوس خیلی عصبانی شدم تا حدی که بخواهم بکشمت
تهیونگ: عشق قشنگم میدونی که من عاشقتم عاشق چشمای مهربونت و هر نگاهی که بهم میکنی عاشق صدات و هر حرفی که میزنی عاشق دستات و هربار که دستاتو میگیرم منو یجوری عاشق خودت کردی که هرچقدر بگذره حسم بهت بیشتر میشه
مینو : واقعا
مینو در حالی که در آغوش تهیونگ بود نگاه اش را به تهیونگ دوخت و تهیونگ همان لحظه ل*ب هایش را گذاشت رو ل*ب های مینو به همان زیبا خودش به خ
همان مهربانی خودش به همان خوشاخلاقی خودش ب*وسی همان جوری زیبا بود برایه مینو تهیونگ نه یک شوهر بود بلکه فرشته نجات و همچنین نیمه گم شده اش .... یه عشق واقعا چیزه خیلی بزرگی هست که ار آدمی نمیتوت تجربه اش کنه ولی تهیونگ این "عشق " را داشت ....
》》》》》》》》》》》》سه ساعت بعد
تهیونگ و مینو دست به دست سمته دریا میرفتن و صحبت های عاشقانه ای میکردن تا اینکه مینو شوکه چشم اش آورد به همان جایی که تهیونگ برایش آماده کرده بود
مینو : ... ت .. تهیو ...تهیونگ اونجارووووووووو
تهیونگ : بریم خانم کوچولو
مینو قبل از تهیونگ شروع به دویدن کرد و سمته همان میز و صندلی رفت درست مثل بچه ها جلو اش ایستاد میز و صندلی با شام وغذایی و خوشمزه ای چیده شده بود و بالا میز سخته صورتی داشت
((اسلاید ۲ رو چک شه زود )))
مینو با ذوق به تهیونگ نگاه کرد و با سرعت سمته تهیونگ دوید و وقتی قدمی ازش دور بود از همان جا در آغوش تهیونگ پرید و .. تهیونگ دست هایش را دوره ک*مره مینو چرخوند و از رو زمین بلند اش کرد و مینو پاهایش را از رو زمین بلند کرد تهیونگ دوری چرخید و در این حال احساس خوبی که تهیونگ و مینو داشتن هیچ آدمی نمیتونست درکشون کنه ....
به ارومی مینو را پایین کرد
مینو : خیلی ازت ممنونم هرچقدر تشکر کنم این خوشبختی که تو به من دادی رو نمیتونم جبران کنم
تهیونگ : کافیه بهم عتماد کنی و تا اخره عمر عاشقم بمونی ... بریم بنشینیم
سمته میز و صندلی رفتن و مینو روبه رو تهیونگ رو صندلی نشست
و شروع با خوردن اون غذا های خوشمزه شدن ....
تهیونگ دو جعبه ای از جیب کت اش برداشت ...
@Yonjin953
پارت ۷۶
مینو : اوهمم
تهیونگ : دلم میخواست بین شبها و روزهات بین دستها و نفسهات بین بوسها و لبهات چنان سرگردان شوم که نفهمم دنیا کدام طرف میچرخد چرا میچرخد دلم میخواست بین خندهها و موهات اسم تو را صدا کنم و وقتی گفتی جانم جانم را از نبودنت نجات دهم
مینو : وقتی دیدم یوری رو میبوس خیلی عصبانی شدم تا حدی که بخواهم بکشمت
تهیونگ: عشق قشنگم میدونی که من عاشقتم عاشق چشمای مهربونت و هر نگاهی که بهم میکنی عاشق صدات و هر حرفی که میزنی عاشق دستات و هربار که دستاتو میگیرم منو یجوری عاشق خودت کردی که هرچقدر بگذره حسم بهت بیشتر میشه
مینو : واقعا
مینو در حالی که در آغوش تهیونگ بود نگاه اش را به تهیونگ دوخت و تهیونگ همان لحظه ل*ب هایش را گذاشت رو ل*ب های مینو به همان زیبا خودش به خ
همان مهربانی خودش به همان خوشاخلاقی خودش ب*وسی همان جوری زیبا بود برایه مینو تهیونگ نه یک شوهر بود بلکه فرشته نجات و همچنین نیمه گم شده اش .... یه عشق واقعا چیزه خیلی بزرگی هست که ار آدمی نمیتوت تجربه اش کنه ولی تهیونگ این "عشق " را داشت ....
》》》》》》》》》》》》سه ساعت بعد
تهیونگ و مینو دست به دست سمته دریا میرفتن و صحبت های عاشقانه ای میکردن تا اینکه مینو شوکه چشم اش آورد به همان جایی که تهیونگ برایش آماده کرده بود
مینو : ... ت .. تهیو ...تهیونگ اونجارووووووووو
تهیونگ : بریم خانم کوچولو
مینو قبل از تهیونگ شروع به دویدن کرد و سمته همان میز و صندلی رفت درست مثل بچه ها جلو اش ایستاد میز و صندلی با شام وغذایی و خوشمزه ای چیده شده بود و بالا میز سخته صورتی داشت
((اسلاید ۲ رو چک شه زود )))
مینو با ذوق به تهیونگ نگاه کرد و با سرعت سمته تهیونگ دوید و وقتی قدمی ازش دور بود از همان جا در آغوش تهیونگ پرید و .. تهیونگ دست هایش را دوره ک*مره مینو چرخوند و از رو زمین بلند اش کرد و مینو پاهایش را از رو زمین بلند کرد تهیونگ دوری چرخید و در این حال احساس خوبی که تهیونگ و مینو داشتن هیچ آدمی نمیتونست درکشون کنه ....
به ارومی مینو را پایین کرد
مینو : خیلی ازت ممنونم هرچقدر تشکر کنم این خوشبختی که تو به من دادی رو نمیتونم جبران کنم
تهیونگ : کافیه بهم عتماد کنی و تا اخره عمر عاشقم بمونی ... بریم بنشینیم
سمته میز و صندلی رفتن و مینو روبه رو تهیونگ رو صندلی نشست
و شروع با خوردن اون غذا های خوشمزه شدن ....
تهیونگ دو جعبه ای از جیب کت اش برداشت ...
@Yonjin953
- ۱۳.۶k
- ۰۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط