عصبی دنبال پاکت سیگارش میگشت؛ داد زد و گفت هررروقت یه چیز
عصبی دنبال پاکت سیگارش میگشت؛ داد زد و گفت هررروقت یه چیز رو نیاز داری نیستش..آدما، اصلا همههه چی حالا سیگار هم رفت قاطی آدما، همین الان که میخوامش نیست و رفت سراغ کشوها هرچی اون تو بود و کل اتاق و نشیمن و کمد بالای روشویی حموم رو ریخت بیرون، اما نبود که نبود..
از عصبانیت نفس نفس میزد و با خشم رو کاناپه نشست و زل زد به همه جای خونه که مثل تفکرات توی سرش بهم ریخته بود و چشمش خورد به میز..
پاکت سیگار کل مدت اونجا بود.
_و او همان پاکت سیگار بود برای بقیه، همیشه در دسترس ترین جاها بود و اما دیده نمیشد.
«من نوشت»
"ر.کاف"
از عصبانیت نفس نفس میزد و با خشم رو کاناپه نشست و زل زد به همه جای خونه که مثل تفکرات توی سرش بهم ریخته بود و چشمش خورد به میز..
پاکت سیگار کل مدت اونجا بود.
_و او همان پاکت سیگار بود برای بقیه، همیشه در دسترس ترین جاها بود و اما دیده نمیشد.
«من نوشت»
"ر.کاف"
۱۵.۳k
۰۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.