نزدیک به اذان ظهر بود با پای خونین کشان کشان سعی داشت خود
نزدیک به اذان ظهر بود با پای خونین کشان کشان سعی داشت خود را از مهاجم دور کند از پشت سرش صدای شلیک میآمد و هر از گاهی نگاهی به پشت سرش می انداخت تا نکند کسی به دنبالش باشد و سراسیمه به دنبال سنگر یا دیواری میگشت او نگران پشت سرش بود و و از روبروی خود غافل که ناگهان مردی قوی هیکل و با چهرهایی خشن به چشم او خیره شد و اسلحه را درست به سر او نشانه رفته بود و آماده شلیک بود
نفسش را در سینه حبس کرد و چشمانش را بست و زیر لب اشهد خود را زمزمه کرد و میدانست که راه فراری ندارد؛
ناگهان بانگ اذان را سر دادند و همان موقع گلوله شلیک شد..
_گلوله به خطا رفت.
«من نوشت»
«ر.کاف»
نفسش را در سینه حبس کرد و چشمانش را بست و زیر لب اشهد خود را زمزمه کرد و میدانست که راه فراری ندارد؛
ناگهان بانگ اذان را سر دادند و همان موقع گلوله شلیک شد..
_گلوله به خطا رفت.
«من نوشت»
«ر.کاف»
۱۲.۱k
۰۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.