پارت ۲۶ رمان خیال ✨✔️

خیال
#پارت_26


مائده



+الوو
_بله!
+گوش میدین?!
_آقای ..?!
+مهران هستم
_بله ، ببینید ، ما الان نیم ساعت داریم صحبت میکنیم ،، چیزی هم تغییر نکرده ، حرف من همونیه ک ب خودش گفتم
+خودش یعنی ..?!
_آقای گرایی
+این یعنی قضیه تازه داره شروع میشه
_ منظورتون چیه ?!
+ اینکه خودمونی شدید ،، یعنی ی درصد علاقه این وسط هست
_ نیست
+ هست
_ میگم نیست
یهو نمی‌دونم چیشد صداشو بلند کرد و داد زد و ...
+ باید باشه
_مگه ب زوره ?!
این دفعه آروم بود صداش و گفت :
+محسن خیلی عوض شده ، مثل همیشه توو جمع رفقا نبود ، از وقتی برگشت ایران کمتر زنگ میزد ، مسج میداد .. بیشتر لحظاتش فقط اون بود و ی گوشی و هندزفری
مکثی کرد و ...
+ محسن عوض شد، چون تورو دوست داشت ،، دو سال تمااام همش فکر تو بود ، دیوونه شد چون عاشق شد ، خودکشی کرد ، بخاطر تووووو ...
چیزی نگفتم ، چون حرفی نبود ک بگمم ک ..
+ حالا انصاف وقتی افتاده رو تخت بیمارستان همینجوری بی تفاوت رهاش کنی و نری دیدنش ?!
_ میخواست اون کارو با خودش نکنه مگه من خواستم خودکشی کنه ..?!
اجازه نداد حرفم تموم بشه پرید وسط حرفم و گفت :
+ ولی یه خاطر تو کرد ..
منم بی وقفه و سریع جواب دادم و ...
_ آدم اگه عاشق باشه ، می‌ره دنبال عشقش
+ خب اونم اومد
_ جوری که ثابت کنه عاشقه، عشق گفته نمیشه ثابت میشه
آب دهنمو قورت دادم و در ادامه گفتم ...
_ مرد هیچوقت خودشو نابود نمیکنه ، میجنگه .. یه مرد وقتی خودکشی کرد یعنی عرضه زندگی کردن نداره ، این مهم ترین چیزه ...
بعد گوشیو بدون اهمیت قطع کردم و ...




#F_BRMA2005
دیدگاه ها (۰)

پارت ۲۷ رمان خیال ✨✔️

پارت ۲۸ رمان خیال ✨✔️

پارت ۲۵ رمان خیال ✨✔️

پارت ۲۴ رمان خیال ✨✔️

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط