تاوان انتخاب (پارت ۱۳)
اون شب بعد مدتها تو عمارت کنار جونگ کوک بودم.
دستمو رو شکمم کشیدم
+کوک.. سر این جریانا حتی نتونستم لذت بچه مون رو هم بکشم حتی نتونستیم بریم سونوگرافی واسه تعیین جنسیت بچه.
جونگ کوک بوسه سطحی رو لبم کاشت
و کتش رو در آورد و انداخت رو شونم
_ولی من تموم این ۶ ماه برای هر وجب که داشت با مامانش بزرگ میشد ذوق کردم.
از این حد از کیوتو بودنش خندم گرفت
ولی بعدش دوباره حالم بهم خورد.
چون تو حیاط عمارت بودیم ،
کمی جلوتر رفتم و رو گل و باغچه های باغ عمارت بالا آوردم.
جونگ کوک اومد کنارم
خندید _حداقل اگه می ریدی روشن کود میشد مفید میشد یکم. تو رسما ریدیییی روشون...
منم خندیدم.
+ولی کوک.. حالم خوب نیس نه بخاطر بچه. به خاطر تهیونگ. اون برادرمه! باورم نمیشه.. و یجورایی می ترسم، از کسی که پدرمه می ترسم... خیلی می ترسم.... از کسی که قراره باشه می ترسم.. نمیدونم چرا، ولی حس خیلی بدی دارم.
_ا.ت داری شوخی می کنی دیگه ؟ حس بد دیگه چرا؟؟ اونا خونواده ی توعن!
حق داری احساساتی بشی ولی آخه ترس برای چی...
سرمو رو شونش تکیه دادم و حسابی گریه کردم...
+جونگ کوک.. من بچگی خوبی نداشتم خودتم که می دونی.
جونگ کوک آه کلافه ای کشید و به ستاره بالای سرش خیره شد
_هیچ کدوم مون نداشتیم.
+منظورت خودم و خودتی؟
_منظورم خودم و خودت و تهیونگه. داداشت....
+ولی تو چرا جونگ کوک؟
_پدرم وقتی خیلی بچه بودم به مادرم خیانت کرده بود. بعدشم خودکشی کرد. و مادرم برای کنار اومدن با این اوضاع خراب، رفت و با پدر تهیونک ازدواج کرد.
+چرا ازدواج مادرتو داری به این جریان ربط میدی؟
_چون وقتی ازش پرسیدم که چرا با کیم ازدواج کرد. گفت «برای انتقام»....
حمایت پلیززز💜
#فیکیشن #جونگ_کوک #فیک #بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #تهیونگ #فیک_کوک #فیک_بی_تی_اس
دستمو رو شکمم کشیدم
+کوک.. سر این جریانا حتی نتونستم لذت بچه مون رو هم بکشم حتی نتونستیم بریم سونوگرافی واسه تعیین جنسیت بچه.
جونگ کوک بوسه سطحی رو لبم کاشت
و کتش رو در آورد و انداخت رو شونم
_ولی من تموم این ۶ ماه برای هر وجب که داشت با مامانش بزرگ میشد ذوق کردم.
از این حد از کیوتو بودنش خندم گرفت
ولی بعدش دوباره حالم بهم خورد.
چون تو حیاط عمارت بودیم ،
کمی جلوتر رفتم و رو گل و باغچه های باغ عمارت بالا آوردم.
جونگ کوک اومد کنارم
خندید _حداقل اگه می ریدی روشن کود میشد مفید میشد یکم. تو رسما ریدیییی روشون...
منم خندیدم.
+ولی کوک.. حالم خوب نیس نه بخاطر بچه. به خاطر تهیونگ. اون برادرمه! باورم نمیشه.. و یجورایی می ترسم، از کسی که پدرمه می ترسم... خیلی می ترسم.... از کسی که قراره باشه می ترسم.. نمیدونم چرا، ولی حس خیلی بدی دارم.
_ا.ت داری شوخی می کنی دیگه ؟ حس بد دیگه چرا؟؟ اونا خونواده ی توعن!
حق داری احساساتی بشی ولی آخه ترس برای چی...
سرمو رو شونش تکیه دادم و حسابی گریه کردم...
+جونگ کوک.. من بچگی خوبی نداشتم خودتم که می دونی.
جونگ کوک آه کلافه ای کشید و به ستاره بالای سرش خیره شد
_هیچ کدوم مون نداشتیم.
+منظورت خودم و خودتی؟
_منظورم خودم و خودت و تهیونگه. داداشت....
+ولی تو چرا جونگ کوک؟
_پدرم وقتی خیلی بچه بودم به مادرم خیانت کرده بود. بعدشم خودکشی کرد. و مادرم برای کنار اومدن با این اوضاع خراب، رفت و با پدر تهیونک ازدواج کرد.
+چرا ازدواج مادرتو داری به این جریان ربط میدی؟
_چون وقتی ازش پرسیدم که چرا با کیم ازدواج کرد. گفت «برای انتقام»....
حمایت پلیززز💜
#فیکیشن #جونگ_کوک #فیک #بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #تهیونگ #فیک_کوک #فیک_بی_تی_اس
۶.۰k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.