سرنوشت متصل
سرنوشت متصل ۲
Part 1
نوزده سال بعد
ویو کوک
تو این نوزده سال دیگه هیچی مثل سابق نبود بعد از فرار رونا از اون مهمونی نحس همه چی تغییر کرده
دیگه اون دختری خوش خنده که وابسته اش شده بودم نیست دیگه اون دختر مهربون وجود نداشت و عمارت سرد سرد بود حتما حتما بچم بزرگ شده.. و نمیدونه باباش کیه
تو این چند سال فقط تو فکر اینکه رونا برمیگرده و من میتونم بچه مو ببینم و بهش بگم دخترم یا پسرم زنده موندم هه من اصلا نمیدونم بچم دختره یا پسر اسمش چیه کجاست مشغول چه کاریه اصلا زنده است یا نه (لبخند تلخ)
قسم میخورم قسم میخورم اگه پیداتون کنم اونقدری خوشبختتون میکنم که حد نداشته باشه. دیگه نمیزارم از پیشم بری رونا...
ویو رونا
تو این چند سال بزور فقط بخاطر بچه ها تونستم دووم بیارم قبل از اینکه با کوک ازدواج کنم تو سئول یه خونه نقلی و جمع و جور گرفته بودم برای روز مبادا
الان نوزده سال گذشته و من از کوک دو تا دوقولو بچه دارم یدونه دختر و یدونه پسر
روزی چند بار خداروشکر میکنم بابتش و خودم و نفرین میکنم بابت اون روز که چرا بدون اینکه بزارم کوک واسم توضیح بده رفتم و پشت سرمم ندیدم ولی این حقم نبود نباید اون کارو میکرد من بهش اعتماد کرده بودم و عاشقش شدم
ولی هانا چی؟ اون چیکار میکنه هه خدا لعنتت کنه کوک (خدانکنههههههه 😐)
باعث و بانیه تمام مشکلاتم و مشکل ها اونهههه
اون این بلا رو سرمون اورد
قسم میخورم...قسم میخورم یروزی انتقاممو ازت بگیرم با اینکه دوست دارم
نویسنده
https://wisgoon.com/helena157
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part 1
نوزده سال بعد
ویو کوک
تو این نوزده سال دیگه هیچی مثل سابق نبود بعد از فرار رونا از اون مهمونی نحس همه چی تغییر کرده
دیگه اون دختری خوش خنده که وابسته اش شده بودم نیست دیگه اون دختر مهربون وجود نداشت و عمارت سرد سرد بود حتما حتما بچم بزرگ شده.. و نمیدونه باباش کیه
تو این چند سال فقط تو فکر اینکه رونا برمیگرده و من میتونم بچه مو ببینم و بهش بگم دخترم یا پسرم زنده موندم هه من اصلا نمیدونم بچم دختره یا پسر اسمش چیه کجاست مشغول چه کاریه اصلا زنده است یا نه (لبخند تلخ)
قسم میخورم قسم میخورم اگه پیداتون کنم اونقدری خوشبختتون میکنم که حد نداشته باشه. دیگه نمیزارم از پیشم بری رونا...
ویو رونا
تو این چند سال بزور فقط بخاطر بچه ها تونستم دووم بیارم قبل از اینکه با کوک ازدواج کنم تو سئول یه خونه نقلی و جمع و جور گرفته بودم برای روز مبادا
الان نوزده سال گذشته و من از کوک دو تا دوقولو بچه دارم یدونه دختر و یدونه پسر
روزی چند بار خداروشکر میکنم بابتش و خودم و نفرین میکنم بابت اون روز که چرا بدون اینکه بزارم کوک واسم توضیح بده رفتم و پشت سرمم ندیدم ولی این حقم نبود نباید اون کارو میکرد من بهش اعتماد کرده بودم و عاشقش شدم
ولی هانا چی؟ اون چیکار میکنه هه خدا لعنتت کنه کوک (خدانکنههههههه 😐)
باعث و بانیه تمام مشکلاتم و مشکل ها اونهههه
اون این بلا رو سرمون اورد
قسم میخورم...قسم میخورم یروزی انتقاممو ازت بگیرم با اینکه دوست دارم
نویسنده
https://wisgoon.com/helena157
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۶.۴k
- ۱۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط