֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_279🎀•
دلبر كوچولو
-چرا حرف الکی میزنی دختر من بدون محرمیت از تو حاملس؟
ارسلان چهره پشیمونی به خودش گرفت
-متاسفانه اره تقصیر من بود
میتونستم جوشش خون زیر پوست بابام بفهمم حس کنم
-پس میخای بگی باید عقدت بشه؟ از کجا معلون ازمایش چی؟!
انگار هیچکدوم توقعش نداشتیم حتی خود ارسلان
-روشن فکر شدی مردک در هر صورت وقتی از این اتاق میرم بیرون عقدمه چه بخوای چه نخوای!
مستاصل رو به روی من ایستاد
-دیانا
-جونم بابا
دستم تو دستش کشید
-میخای عقدش بشی؟!
-من رعیتم و اون یک ارباب بابا ما خیلی تفاوت داریم
-حتی اگه حامله هم نباشی از این اتاق این حرفو بیرون میره و میشه ازارت
-بابا تروخدا
مکثی کرد و دستش چنگی زدم
-لطفا نزار عقدم کنه بابا من از این مرد خوشم نمیاد اون فقط میخاد منو تحقیرم کنه دوستم نداره بخدا راست میگم
دستش روی دستم گذاشت
-بدجوری میترسم نه برای خودم برای تو֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_279🎀•
دلبر كوچولو
-چرا حرف الکی میزنی دختر من بدون محرمیت از تو حاملس؟
ارسلان چهره پشیمونی به خودش گرفت
-متاسفانه اره تقصیر من بود
میتونستم جوشش خون زیر پوست بابام بفهمم حس کنم
-پس میخای بگی باید عقدت بشه؟ از کجا معلون ازمایش چی؟!
انگار هیچکدوم توقعش نداشتیم حتی خود ارسلان
-روشن فکر شدی مردک در هر صورت وقتی از این اتاق میرم بیرون عقدمه چه بخوای چه نخوای!
مستاصل رو به روی من ایستاد
-دیانا
-جونم بابا
دستم تو دستش کشید
-میخای عقدش بشی؟!
-من رعیتم و اون یک ارباب بابا ما خیلی تفاوت داریم
-حتی اگه حامله هم نباشی از این اتاق این حرفو بیرون میره و میشه ازارت
-بابا تروخدا
مکثی کرد و دستش چنگی زدم
-لطفا نزار عقدم کنه بابا من از این مرد خوشم نمیاد اون فقط میخاد منو تحقیرم کنه دوستم نداره بخدا راست میگم
دستش روی دستم گذاشت
-بدجوری میترسم نه برای خودم برای تو
#PART_279🎀•
دلبر كوچولو
-چرا حرف الکی میزنی دختر من بدون محرمیت از تو حاملس؟
ارسلان چهره پشیمونی به خودش گرفت
-متاسفانه اره تقصیر من بود
میتونستم جوشش خون زیر پوست بابام بفهمم حس کنم
-پس میخای بگی باید عقدت بشه؟ از کجا معلون ازمایش چی؟!
انگار هیچکدوم توقعش نداشتیم حتی خود ارسلان
-روشن فکر شدی مردک در هر صورت وقتی از این اتاق میرم بیرون عقدمه چه بخوای چه نخوای!
مستاصل رو به روی من ایستاد
-دیانا
-جونم بابا
دستم تو دستش کشید
-میخای عقدش بشی؟!
-من رعیتم و اون یک ارباب بابا ما خیلی تفاوت داریم
-حتی اگه حامله هم نباشی از این اتاق این حرفو بیرون میره و میشه ازارت
-بابا تروخدا
مکثی کرد و دستش چنگی زدم
-لطفا نزار عقدم کنه بابا من از این مرد خوشم نمیاد اون فقط میخاد منو تحقیرم کنه دوستم نداره بخدا راست میگم
دستش روی دستم گذاشت
-بدجوری میترسم نه برای خودم برای تو֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_279🎀•
دلبر كوچولو
-چرا حرف الکی میزنی دختر من بدون محرمیت از تو حاملس؟
ارسلان چهره پشیمونی به خودش گرفت
-متاسفانه اره تقصیر من بود
میتونستم جوشش خون زیر پوست بابام بفهمم حس کنم
-پس میخای بگی باید عقدت بشه؟ از کجا معلون ازمایش چی؟!
انگار هیچکدوم توقعش نداشتیم حتی خود ارسلان
-روشن فکر شدی مردک در هر صورت وقتی از این اتاق میرم بیرون عقدمه چه بخوای چه نخوای!
مستاصل رو به روی من ایستاد
-دیانا
-جونم بابا
دستم تو دستش کشید
-میخای عقدش بشی؟!
-من رعیتم و اون یک ارباب بابا ما خیلی تفاوت داریم
-حتی اگه حامله هم نباشی از این اتاق این حرفو بیرون میره و میشه ازارت
-بابا تروخدا
مکثی کرد و دستش چنگی زدم
-لطفا نزار عقدم کنه بابا من از این مرد خوشم نمیاد اون فقط میخاد منو تحقیرم کنه دوستم نداره بخدا راست میگم
دستش روی دستم گذاشت
-بدجوری میترسم نه برای خودم برای تو
۵.۱k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.