پارت
پارت ۱۹
خانم وکیل
بدون توجه به صدا زدنش از کنارش آقای و به سمت طبقه ی بالا که اتاق اون بود رفتم ، بدون در زدن وارد شدم کنار پنجره ایستاده بود و فنجون قهوه تویه دستش بود و پشتش به من
_پس بلاخره اومدی... البته انگار توپت خیلی پره
به چه حقی اجازه نمیدی که من موکلمون ببینمش؟
_به حقی که من دادستانم و تو حق نداری اینطوری صداتو روی من بالا ببری بخاطر اون اشغال
همین الان میخوام ببینمش...
_نمیشه ، تا تحقیقات لازم رو انجام ندم نمیتونی ببینیش
خودت میدونی یورام همچین کاری نمیکنه
_مرحوم زن سابقش بوده و البته تمام سرنخ هایی که داخل خونه بودن به اون برمیگشتن ، ار طرفی خودش اعتراف میکنه که دیشب خونش بوده اما میگه نکشتم و این...
اونا مشکلی باهم نداشتن بعدشم به نظر خودت اگه یورام قاتل بود اینهمه سرنج از خودش به جا میذاشت ؟ این یه پاپوشه... لطفاً بزار ببنمش هیونجین...لطفاا
چند لحظه به چشمام نگاه کرد
_برو به آقای یو بگو ببرتت پیشش
سری تکون دادم و خواستم بیرون برم که حرفی زد
_میدونم بعد از اون قراره بری خونه ی یون سه...اگر چیزی پیدا کردی به اون چیزی نگو بیا و به من بگو
نمیگفتی هم بهش چیزی نمیگفتم
_فقط برو سونهی عصبیم نزار چیزی بگم که ناراحتت کنه
این رو گفتم و بدون حرف دیگه ای بیرون زدم
خانم وکیل
بدون توجه به صدا زدنش از کنارش آقای و به سمت طبقه ی بالا که اتاق اون بود رفتم ، بدون در زدن وارد شدم کنار پنجره ایستاده بود و فنجون قهوه تویه دستش بود و پشتش به من
_پس بلاخره اومدی... البته انگار توپت خیلی پره
به چه حقی اجازه نمیدی که من موکلمون ببینمش؟
_به حقی که من دادستانم و تو حق نداری اینطوری صداتو روی من بالا ببری بخاطر اون اشغال
همین الان میخوام ببینمش...
_نمیشه ، تا تحقیقات لازم رو انجام ندم نمیتونی ببینیش
خودت میدونی یورام همچین کاری نمیکنه
_مرحوم زن سابقش بوده و البته تمام سرنخ هایی که داخل خونه بودن به اون برمیگشتن ، ار طرفی خودش اعتراف میکنه که دیشب خونش بوده اما میگه نکشتم و این...
اونا مشکلی باهم نداشتن بعدشم به نظر خودت اگه یورام قاتل بود اینهمه سرنج از خودش به جا میذاشت ؟ این یه پاپوشه... لطفاً بزار ببنمش هیونجین...لطفاا
چند لحظه به چشمام نگاه کرد
_برو به آقای یو بگو ببرتت پیشش
سری تکون دادم و خواستم بیرون برم که حرفی زد
_میدونم بعد از اون قراره بری خونه ی یون سه...اگر چیزی پیدا کردی به اون چیزی نگو بیا و به من بگو
نمیگفتی هم بهش چیزی نمیگفتم
_فقط برو سونهی عصبیم نزار چیزی بگم که ناراحتت کنه
این رو گفتم و بدون حرف دیگه ای بیرون زدم
- ۱.۷k
- ۱۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط