فیک بی تی اس پارت 5
از زبون کوک: فهمیدم که تهیونگ ا/ت رو با خودش برده ولی کجا برده؟ کمکم اعضا بهم رسیدن و از نامجون پرسیدم الان کجا رفتن؟ نامجون: اینو دیگه نمی دونم. از زبون کوک: دستمو محکم به دیوار زدم.انقدر عصبانی شده بودم که متوجه نشدم دستم اسیب دید. شوگا: هی هی رفیق خوبی؟ دستت نیاز به پانسمان داره میرم پانسمان پیدا کنم. جی هوپ: منم باهاش میرم. جیمین: هی کوک حالت خوبه؟ کوک: نباید می ذاشتم تهیونگ ا/ت رو با خودش ببره! جیمین:اشکال نداره پیداش می کنیم. در این لحظه گوشی نامجون زنگ خورد. نامجون جواب داد و یکی بهش گفت که خواهرت حالش بد شده و توی بیمارستانه. نامجون تا اینو شنید نگران شد و به کوک گفت که لطفا به بیمارستان بریم و کوک هم قبول کرد ولی با لج! از زبون ا/ت: تهیونگ خیلی با سرعت داشت از قصر دورم می کرد. یکم شک کردم ولی احمیت ندادم. به کلبه ی چوبی رسیدیم. تهیونگ: خب دیگه رسیدیم من میرم چوب جمع کنم تا اتیش درست کنیم. امشب اینجا می خوابیم باهم. تو جمع کردن چوب کمکم می کنی بیبی؟ ا/ت: اوکی. چوب پیدا کردیم و تهیونگ داشت اتیش درست می کرد که سروکله ی یه مار سمی پیدا شد. نزدیکم اومد و منو نیش زد. بیهوش شدم و چیزی نفهمیدم.
تهیونگ: داشتم اتیش درست می کردم که دیدم یه مار داره سمت ا/ت میره و دیدم که نیشش زد و ا/ت بیهوش شد. ترسیدم و به بیمارستان بردمش.
تهیونگ: داشتم اتیش درست می کردم که دیدم یه مار داره سمت ا/ت میره و دیدم که نیشش زد و ا/ت بیهوش شد. ترسیدم و به بیمارستان بردمش.
۷.۸k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲