فیک بی تی اس پارت 3
از اون طرف کوک و اعضا نگرانت شده بودن و دنبالت بودن. کوک تو رو با تهیونگ دیده بود ولی فکر کرد که یه اتفاقی افتاده برای همون دنبالتون نیومد.
نامجون: حتما رفته خرید کنه
جیمین: نه بابا من رفتم بهش گفتم که بریم سینما
کوک: من دیدم که تهیونگ ا/ت رو با خودش برد ولی نمی دونم الان کجا هستن.
جین: چرا دنبالشون نکردی که ببینی کجا میرن؟
کوک: فک کردم اتفاقی افتاده حوصله ی دردسر نداشتم
جیمین: با همین حوصله نداشتنات الان معلوم نیست عشقمون کجائه!
نامجون: فک کنم بدونم کجا هستن.
کوک: کجان؟(با صدایی شگفت زده)
من قبلنا با تهیونگ هم دست بودم و یه قصری داشت و مطمئنم هنوز اون قصر رو داره و پس حتما ا/ت رو اونجا برده.
کوک: خب پس چرا وایسادین؟ راه بیفتیم بریم.
از زبون ا/ت: روی صندلی میز نشستم. میز انقدر بزرگ بود که تهیونگ ازم دور بود. قبل از اینکه شروع به خوردن کنم ازش پرسیدم: چرا منو به اینجا اوردی؟
تهیونگ: بیا پیشم بشین! رفتی پیشش نشستی و تاجی پر از نگین و طلا گذاشت روی سرت و بهت گفت: چون تو رو به ملکه ی سرزمینم تبدیل کنم.
نامجون: حتما رفته خرید کنه
جیمین: نه بابا من رفتم بهش گفتم که بریم سینما
کوک: من دیدم که تهیونگ ا/ت رو با خودش برد ولی نمی دونم الان کجا هستن.
جین: چرا دنبالشون نکردی که ببینی کجا میرن؟
کوک: فک کردم اتفاقی افتاده حوصله ی دردسر نداشتم
جیمین: با همین حوصله نداشتنات الان معلوم نیست عشقمون کجائه!
نامجون: فک کنم بدونم کجا هستن.
کوک: کجان؟(با صدایی شگفت زده)
من قبلنا با تهیونگ هم دست بودم و یه قصری داشت و مطمئنم هنوز اون قصر رو داره و پس حتما ا/ت رو اونجا برده.
کوک: خب پس چرا وایسادین؟ راه بیفتیم بریم.
از زبون ا/ت: روی صندلی میز نشستم. میز انقدر بزرگ بود که تهیونگ ازم دور بود. قبل از اینکه شروع به خوردن کنم ازش پرسیدم: چرا منو به اینجا اوردی؟
تهیونگ: بیا پیشم بشین! رفتی پیشش نشستی و تاجی پر از نگین و طلا گذاشت روی سرت و بهت گفت: چون تو رو به ملکه ی سرزمینم تبدیل کنم.
۵.۳k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲