پارت ۲۶:
پارت ۲۶:
جونگ کوک ویو:
هر جا رو دنبال لارا گشتم نبود نمیدونم کجا رفته بود
خیلی ناراحت بودم
همه اینا تقصیر منه
گوشیم رو در آوردم و زنگ زدم به مامان لارا
مامان لارا:الو؟؟؟
جونگ کوک:مادر جان«بغض»
مامان لارا:جونگ کوک چی شده؟؟؟؟
جونگ کوک:میدونی لارا کجا رفته؟«بغض»
مامان لارا:گفت داره میره خونه خودش و منم برم پیشش
جونگ کوک:مادر جان من بعدا بهتون زنگ میزنم«قطع کرد»
مامان لارا:الووووو؟؟؟؟؟؟؟
سوار ماشی شدم و راه افتادم به سمت خونه لارا
وسط راه بودم که گوشیم زنگ خورد و لارا بود
خیلی تعجب کردم
جواب دادم
جونگ کوک:الو لارا؟؟
لارا:جونگ کوک کمک«گریه»
جونگ کوک:لارا چی شدهههه؟؟؟؟؟؟؟
لارا:جونگ کوک..آیییییییی ولم کنینننننن«جیغ و گریه»
جونگ کوک:لارا...الو لارااااااا
؟:جونگ کوک دیگه همچی تموم شد«خنده»
جونگ کوک:تو کی هستییییییییییییییییی
«قطع شد»
جونگ کوک:الووووووووووووووووووووووووووو
بعد از چند دیقه رسیدم رفتم تو و دیدم کسی توی خونه نیست و خونه خیلی بهم رختس
بعضی از وسایل شکته بودن
هر چقدر لارا رو صدا کردم پیداش نکردم
هر جارو گشتم نبود
راوی ویو:
جونگ کوک دیگه نتونست دووم بیاره
افتاد روی زانو هاش و بغضش شکست
اصلا حالش خوب نبود
جونگ کوک:هق....همش..هقققق...تقصیر...هقققق...منه...هقققققققق«گریه»
جونگ کوک:اگر...اگر من سرش داد نمیزدم هیچ کدوم از این اتفاقات نمیوفتاد
همش بخاطر منه
من لارا رو از دست دادم
تنها کسی که بعد از مدت ها حالم باهاش خوب بود رو از دست دادممممم
نه
نه
اینطوری ازش دست نمکشممممم
هر جوری که شده پیداش میکنمممممممممممم
جونگ کوک همینطوری نشسته بود و داشت گریه میکرد که دید مامان لارا اومد
مامان لارا:جونگ کو..
مامان لارا با دیدن وضع خونه و جونگ کوک تمام خریدا از دستش افتاد
رفت و بغل جونگ کوک نسشت
مامان لارا:جو...جونگ...کوک چ..چرا ای..اینجا نشستیییی؟؟؟لارا کووو؟؟«نگران.بغض»
جونگ کوک:متاسفمممممممممممممم«گریه شدید»
مامان لارا:چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟
جونگ کوک:دز...دزدیدنششششششششش«گریه شدیدد»
مامان لارا:یع...یعنی چ...چیییییییییی«نگران.ترسیده.گریه«
جونگ کوک:قول میدم...قول میدم پیداش میکنم...بخدا ازش دست نمیکشم...لارا مال منههههههه
********** «پایان فصل یک» *****************
جونگ کوک ویو:
هر جا رو دنبال لارا گشتم نبود نمیدونم کجا رفته بود
خیلی ناراحت بودم
همه اینا تقصیر منه
گوشیم رو در آوردم و زنگ زدم به مامان لارا
مامان لارا:الو؟؟؟
جونگ کوک:مادر جان«بغض»
مامان لارا:جونگ کوک چی شده؟؟؟؟
جونگ کوک:میدونی لارا کجا رفته؟«بغض»
مامان لارا:گفت داره میره خونه خودش و منم برم پیشش
جونگ کوک:مادر جان من بعدا بهتون زنگ میزنم«قطع کرد»
مامان لارا:الووووو؟؟؟؟؟؟؟
سوار ماشی شدم و راه افتادم به سمت خونه لارا
وسط راه بودم که گوشیم زنگ خورد و لارا بود
خیلی تعجب کردم
جواب دادم
جونگ کوک:الو لارا؟؟
لارا:جونگ کوک کمک«گریه»
جونگ کوک:لارا چی شدهههه؟؟؟؟؟؟؟
لارا:جونگ کوک..آیییییییی ولم کنینننننن«جیغ و گریه»
جونگ کوک:لارا...الو لارااااااا
؟:جونگ کوک دیگه همچی تموم شد«خنده»
جونگ کوک:تو کی هستییییییییییییییییی
«قطع شد»
جونگ کوک:الووووووووووووووووووووووووووو
بعد از چند دیقه رسیدم رفتم تو و دیدم کسی توی خونه نیست و خونه خیلی بهم رختس
بعضی از وسایل شکته بودن
هر چقدر لارا رو صدا کردم پیداش نکردم
هر جارو گشتم نبود
راوی ویو:
جونگ کوک دیگه نتونست دووم بیاره
افتاد روی زانو هاش و بغضش شکست
اصلا حالش خوب نبود
جونگ کوک:هق....همش..هقققق...تقصیر...هقققق...منه...هقققققققق«گریه»
جونگ کوک:اگر...اگر من سرش داد نمیزدم هیچ کدوم از این اتفاقات نمیوفتاد
همش بخاطر منه
من لارا رو از دست دادم
تنها کسی که بعد از مدت ها حالم باهاش خوب بود رو از دست دادممممم
نه
نه
اینطوری ازش دست نمکشممممم
هر جوری که شده پیداش میکنمممممممممممم
جونگ کوک همینطوری نشسته بود و داشت گریه میکرد که دید مامان لارا اومد
مامان لارا:جونگ کو..
مامان لارا با دیدن وضع خونه و جونگ کوک تمام خریدا از دستش افتاد
رفت و بغل جونگ کوک نسشت
مامان لارا:جو...جونگ...کوک چ..چرا ای..اینجا نشستیییی؟؟؟لارا کووو؟؟«نگران.بغض»
جونگ کوک:متاسفمممممممممممممم«گریه شدید»
مامان لارا:چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟
جونگ کوک:دز...دزدیدنششششششششش«گریه شدیدد»
مامان لارا:یع...یعنی چ...چیییییییییی«نگران.ترسیده.گریه«
جونگ کوک:قول میدم...قول میدم پیداش میکنم...بخدا ازش دست نمیکشم...لارا مال منههههههه
********** «پایان فصل یک» *****************
۸.۵k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.