رززخمیمن

#رُز_زخمی_من

part. 12

ات
لارا داشت آشپزی میکرد
من حوصلم سر رفت و آهنگ گذاشتم، که لارا با تعجب برگشت سمتم...

ات. بابا.. انقدر پیرزن نباش، یکم لذت ببر.

لارا. فقط قبل از اینکه جونگکوک برگرده قعطش کن.
*نیم ساعت گذشت.ات داشت سبزیجات خورد میکرد و میرقصید.*

جونگکوک
وارد خونه شدم، صدای آهنگ منو سمت آشپزخونه کشاند. لارا فقط داشت آشپزی میکرد، ولی ات داشت میرقصید. از پشت به ات نزدیک شدم

ات
با احساس اینکه کسی پشت سرمه یک سایه بزرگ افتاد روم، با بوی عطرش فهمیدم جونگکوکه
تلاش کردم به روی خودم نیارم...

جونگکوک. ات کی میخوای این مسخره بازی ها رو تموم کنی؟

ات. هیی، این مسخره بازی نیست.
(ات برگشت سمت جونگکوک.)

جونگکوک. اها، به جای اینکه اینجا قر بدی، چرا نمیری توی اتاقت و خفه شی؟

ات....

جونگکوک. جوجه زشت، دیگه هیچوقت اینجا برای من دیسکو راه ننداز، من حوصله مسخره بازی ندارم. و اینکه اگه نتونستی خودتو تخلیه کنی، برو توی اتاقت و اونجا قر کمرت را خالی کن.

(جونگکوک رفت.)

ات. مرتیکه بز..
دیدگاه ها (۱)

#رُز_زخمی_من Part. 13اتوقتی که داشتیم شام میخوردیم، هیونسوک ...

#رُز_زخمی_من part. 14جونگکوک. چیه؟ خوشت اومده*پوزخنده.با شنا...

#رُز_زخمی_منادامه پارت 11/به به، رفیقم. چطوری، ازدواجت با او...

#رُز_زخمی_من part. 11اتصبحونه آماده شده بود روی میز نشستم، و...

دوست پسر دمدمی مزاج

آبنبات تلخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط