• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part13
#paniz
صورتم و قاب دستاش کرد و با شصت اش اشکام رو پاک کرد
رضا: چیشده پانیذ
هقی زدم و سرم رو چسبوندم به سینه اش چند لحظه بعد بغلم کرد
_یکم اینجوری بمونیم حالم خوب میشه
پشتم رو نوازش کرد و چشم بستم تا یکم آروم شم
نفس عمیقی کشیدم تا حالم جا بیاد تف تو هر چی هورمون بود که الان باید اتفاق میفتاد
چونه گذاشت رو سرم
رضا : چرا بهم زنگ نزدی وقتی خانم جون اومد پیشت
سر بلند کرم با تعجب نگاش کردم از کجا فهمیده بود
خاک تو سرت محمد ، نخود تو دهنت خیس نمیمونه که
چشم از دزدید و با اخم لب زد
رضا: ما چه قراری گذاشتم هر اتفاقی که تو این قضیه افتاد بهم بگیم بر چی نگفتی
نفسی گرفتم
_محمد بهت گفت نه خوبه بهش....
حرفم رو قطع کرد
رضا: اصن محمد گفته این قضیه جدی ای و باید حواسمون و جمع کنیم الکی نیست که ......اگه اینجوری پیش بره من به هیچی نمیرسم
دلخور از بغلش اومدم و اخم کرده نگاهش کردم
_نگفتم که نگفتم دلیل نمیشه دعوام کنی
کلافه لب زد
رضا:من دعوات نکردم داریم حرف میزنیم
از جا بلند شدم و اشکام رو پاک کردم
کت ام رو پوشیدم
_نمیخوام راجب اش حرف بزنم بریم دیر شد
* * * * * * * * *
نوازش وار دستم رو بلند کرد و بوسید
رضا: این پسر خاله ات چه گیر به ما داده از پشت شیشه هم ما رو ول نمیکنه
پشت پلک نازکی کردم
_شاید خاطرخواه قبلیم بوده
اخمی کرد
سیگار رو انداخت پایین و زیر پاش له کرد
رضا: یعنی چی درست حرف بزن ببینم
حوصله بحث باهاش نداشتم
_شوخی کردم بابا مانی مثل داداشمه از بچگی هوام رو داشته بخاطر اون داره با دقت نگاه میکنه میخواد ببینه اون دختر سلیطه چطور تن به ازدواج داده
دستم رو جف دستاش کرد وارد رستوران شدیم
رضا: شوخی هم قشنگ نبود
سر میز نشستیم تا قهوه سفارش بدیم بعد شام
با میترا سرگرم حرف زدن بودم و با ذوق دستی به شکم گرد اش کشیدم
_ بچه چیه
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part13
#paniz
صورتم و قاب دستاش کرد و با شصت اش اشکام رو پاک کرد
رضا: چیشده پانیذ
هقی زدم و سرم رو چسبوندم به سینه اش چند لحظه بعد بغلم کرد
_یکم اینجوری بمونیم حالم خوب میشه
پشتم رو نوازش کرد و چشم بستم تا یکم آروم شم
نفس عمیقی کشیدم تا حالم جا بیاد تف تو هر چی هورمون بود که الان باید اتفاق میفتاد
چونه گذاشت رو سرم
رضا : چرا بهم زنگ نزدی وقتی خانم جون اومد پیشت
سر بلند کرم با تعجب نگاش کردم از کجا فهمیده بود
خاک تو سرت محمد ، نخود تو دهنت خیس نمیمونه که
چشم از دزدید و با اخم لب زد
رضا: ما چه قراری گذاشتم هر اتفاقی که تو این قضیه افتاد بهم بگیم بر چی نگفتی
نفسی گرفتم
_محمد بهت گفت نه خوبه بهش....
حرفم رو قطع کرد
رضا: اصن محمد گفته این قضیه جدی ای و باید حواسمون و جمع کنیم الکی نیست که ......اگه اینجوری پیش بره من به هیچی نمیرسم
دلخور از بغلش اومدم و اخم کرده نگاهش کردم
_نگفتم که نگفتم دلیل نمیشه دعوام کنی
کلافه لب زد
رضا:من دعوات نکردم داریم حرف میزنیم
از جا بلند شدم و اشکام رو پاک کردم
کت ام رو پوشیدم
_نمیخوام راجب اش حرف بزنم بریم دیر شد
* * * * * * * * *
نوازش وار دستم رو بلند کرد و بوسید
رضا: این پسر خاله ات چه گیر به ما داده از پشت شیشه هم ما رو ول نمیکنه
پشت پلک نازکی کردم
_شاید خاطرخواه قبلیم بوده
اخمی کرد
سیگار رو انداخت پایین و زیر پاش له کرد
رضا: یعنی چی درست حرف بزن ببینم
حوصله بحث باهاش نداشتم
_شوخی کردم بابا مانی مثل داداشمه از بچگی هوام رو داشته بخاطر اون داره با دقت نگاه میکنه میخواد ببینه اون دختر سلیطه چطور تن به ازدواج داده
دستم رو جف دستاش کرد وارد رستوران شدیم
رضا: شوخی هم قشنگ نبود
سر میز نشستیم تا قهوه سفارش بدیم بعد شام
با میترا سرگرم حرف زدن بودم و با ذوق دستی به شکم گرد اش کشیدم
_ بچه چیه
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۶.۰k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.