ازدواج اجباری(part 17)
ازدواج اجباری(part 17)
*سه روز بعد ا/ت ویو
امروز روز عروسیه منو کوکه خیلی هیجان دارم
ولی ته دلم یه استرسی هست نمیدونم چرا
من توی ارایشگاه نشسته بودمو میکاپرا داشتم میکاپم میکردن
حوصلم سر رفته بود و به کوک زنگ زدم ولی بر نداشت هوفف
میکاپم تموم شد و دوباره زنگ زدم بازم برنداشت نگرانش شده بودم رفتم از زن عمو بپرسم
_زن عمو کوک کجاست گوشیشو برنمیداره
م کوک=نمیدونم دخترم حتما شارژ گوشیش تموم شده
_هوم باشه
"خانم بیاید لباستونو بپوشید
_باشه بریم
رفتم و لباسمو پوشیدم خیلی خوشگل شده بود
م ا/ت=وای دخترم چقدر خوشگل شدی(اشک)
_مامان چرا گریه میکنی
م ا/ت=اشک شوق دخترم اشک شوق
رفتم مامانمو بغل کردم
بعد چند دقیقه به گوشیم یه پیامک از طرف شماره ی ناشناس بود
بازش کردم و دیدم عکس فرستاده
زیر عکس نوشته بود
دیدی کوک دوست نداره اون عاشقه منه
عمسو سریع باز کردمو دیدم
کوک و لیا لخت کنار همن
چییی ولی اون حرفا و اون کار همش الکی بود
منو دور زد
یهو صدای بوق ماشین اومد
رفتم ببینم کیه دیدم جونگکوکه
رفتم جلو و گفتم
_تو چطور تونستی اینکارو انجام بدی ها؟
+چیکار؟
_خودتو به اون راه نزن
عکسو نشونش دادم و گفتم
_این عمه ی منه با لیا خانم لخت رو تخت
+ا/ت این عکس ماله یه سال پیشه وقتی من امریکا بودم
_از کجا مطمئن باشم
+ببین تو عکس من پرسینگ و تتو ندارم ولی الان هم پرسینگ و هم تتو دارم
_ایششش انقدر ناراحت شدم فک کردم خیانت کردی بهم
+لیا رو مگه نمیشناسی از هرچیزی برای جدا کردن ما استفاده میکنه
_هوم ببخشید سرت داد زدم یه لحظه اصن دست خودم نبود دارم چیکار میکنم
+عیب نداره عشقم
+من هیچوقت بهت خیانت نمیکنم من الان دیگه با میل خودم دارم باهات ازدواج میکنم
_دوست دارم
+من عاشقتم
م کوک=بلاخره داماد تشریف اورد
+مامان
م کوک=اخ پسرم یه شاهزاده شده
+بودم الان با وجود ا/ت پادشاه شدم
_(خنده)
+راستی ا/ت تو چقدر خوشگل شدی
_تازه الان دقت کردی
+نه الان یادم اومد بگم
_مسخره
+ولی خیلی خوشگل شدیا میترسم حواسم بهت نباشه بدزدنت
ادامه دارد...
شرطا:
۶٠ لایک
۱۰۰ کامنت✨
*سه روز بعد ا/ت ویو
امروز روز عروسیه منو کوکه خیلی هیجان دارم
ولی ته دلم یه استرسی هست نمیدونم چرا
من توی ارایشگاه نشسته بودمو میکاپرا داشتم میکاپم میکردن
حوصلم سر رفته بود و به کوک زنگ زدم ولی بر نداشت هوفف
میکاپم تموم شد و دوباره زنگ زدم بازم برنداشت نگرانش شده بودم رفتم از زن عمو بپرسم
_زن عمو کوک کجاست گوشیشو برنمیداره
م کوک=نمیدونم دخترم حتما شارژ گوشیش تموم شده
_هوم باشه
"خانم بیاید لباستونو بپوشید
_باشه بریم
رفتم و لباسمو پوشیدم خیلی خوشگل شده بود
م ا/ت=وای دخترم چقدر خوشگل شدی(اشک)
_مامان چرا گریه میکنی
م ا/ت=اشک شوق دخترم اشک شوق
رفتم مامانمو بغل کردم
بعد چند دقیقه به گوشیم یه پیامک از طرف شماره ی ناشناس بود
بازش کردم و دیدم عکس فرستاده
زیر عکس نوشته بود
دیدی کوک دوست نداره اون عاشقه منه
عمسو سریع باز کردمو دیدم
کوک و لیا لخت کنار همن
چییی ولی اون حرفا و اون کار همش الکی بود
منو دور زد
یهو صدای بوق ماشین اومد
رفتم ببینم کیه دیدم جونگکوکه
رفتم جلو و گفتم
_تو چطور تونستی اینکارو انجام بدی ها؟
+چیکار؟
_خودتو به اون راه نزن
عکسو نشونش دادم و گفتم
_این عمه ی منه با لیا خانم لخت رو تخت
+ا/ت این عکس ماله یه سال پیشه وقتی من امریکا بودم
_از کجا مطمئن باشم
+ببین تو عکس من پرسینگ و تتو ندارم ولی الان هم پرسینگ و هم تتو دارم
_ایششش انقدر ناراحت شدم فک کردم خیانت کردی بهم
+لیا رو مگه نمیشناسی از هرچیزی برای جدا کردن ما استفاده میکنه
_هوم ببخشید سرت داد زدم یه لحظه اصن دست خودم نبود دارم چیکار میکنم
+عیب نداره عشقم
+من هیچوقت بهت خیانت نمیکنم من الان دیگه با میل خودم دارم باهات ازدواج میکنم
_دوست دارم
+من عاشقتم
م کوک=بلاخره داماد تشریف اورد
+مامان
م کوک=اخ پسرم یه شاهزاده شده
+بودم الان با وجود ا/ت پادشاه شدم
_(خنده)
+راستی ا/ت تو چقدر خوشگل شدی
_تازه الان دقت کردی
+نه الان یادم اومد بگم
_مسخره
+ولی خیلی خوشگل شدیا میترسم حواسم بهت نباشه بدزدنت
ادامه دارد...
شرطا:
۶٠ لایک
۱۰۰ کامنت✨
۷۶.۰k
۲۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.