🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿
🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿
🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿
🌗🌿🌗🌿🌗🌿
🌗🌿🌗🌿
🌗🌿
#پارت۲۸
🌗🌿دانشجوی لجباز من🌿🌗
#ارسلان
بلندش کردم روی تخت گذاشتمش
تکونی خورد که
خوابش سنگین تر شد
پتو رو روش کشیدم
به سمت در رفتم
#دیانا
خیلی خوابم میومد ولی نوری که توی چشمم بود نمیذاشت بخوابم
بیدار شدم روی تخت نشستم
یادم اومد امروز عروسی
و کلی کار نکرده دارم
توی اتاق حموم بود سری خودمو انداختم توی حموم یه نیم ساعتی مشغول بودم
اومدم بیرون یه لباس خوشگل پوشیدم
در حال خوش کردن موهام بودم که
در اتاقم به صدا اومد
#ارسلان
صدای سشوار میومد
فکر کنم دیانا بیدار شده بود
یه لیوان شیر و یه بسته بیسکویت برداشتم
به سمت اتاق رفتم در زدم و وارد اتاق شدم
_سلام صبح بخیر
#دیانا سلام صبح تو هم بخیر
خیلی وقته بیدار شدی؟
#ارسلان آره
بیا اینو بخور دیگه نزدیک ظهره تا نهار بخوریم
راستی دیانا وقت آرایشگاه گرفتم برات تا یه چی بخوری میبرمت
#دیانا آرایشگاه؟؟
#ارسلان آره آرایشگاه البته تو خودت خیلی خوشگلی ولی میخوام امشب بی نقص تر از همیشه باشی
بعد هم از اتاق اومدم بیرون
#دیانا
با حرف های ارسلان گیج بهش نگاه کردم
که رفت
چقدر این پسر عجیبه
اصلا نمیشه از رفتار هاش سر درآورد
لیوان شیری که برام آورده بود خوردم
و لباس های مناسب برای بیرون پوشیدم و به سمت پایین رفتم
#ارسلان
رومینا دوست قدیمی من بود
یه سالن بزرگ داشت که
کار های آرایشی انجام میداد
منم گفتم کی بهتر از رومینا که دیانا رو درست کنه
حاضر بودیم
دوتایی سوار ماشین شدیم
راه افتادیم به سمت آرایشگاه
دیانا رو پیاده کردم
تا شب فرصت داشتم خودمو آماده کنم
دیانا رو گذاشتم منتظر شدم بره داخل که رفت
منم راه افتادم
#دیانا
توی راه حرفی بینمون نبود
چیزی نگذشت که رسیدیم
بعدش خداحافظی کردیم
و رفتم داخل سالن خیلی بزرگ بود که
🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿
🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿
🌗🌿🌗🌿🌗🌿
🌗🌿🌗🌿
🌗🌿
#پارت۲۸
🌗🌿دانشجوی لجباز من🌿🌗
#ارسلان
بلندش کردم روی تخت گذاشتمش
تکونی خورد که
خوابش سنگین تر شد
پتو رو روش کشیدم
به سمت در رفتم
#دیانا
خیلی خوابم میومد ولی نوری که توی چشمم بود نمیذاشت بخوابم
بیدار شدم روی تخت نشستم
یادم اومد امروز عروسی
و کلی کار نکرده دارم
توی اتاق حموم بود سری خودمو انداختم توی حموم یه نیم ساعتی مشغول بودم
اومدم بیرون یه لباس خوشگل پوشیدم
در حال خوش کردن موهام بودم که
در اتاقم به صدا اومد
#ارسلان
صدای سشوار میومد
فکر کنم دیانا بیدار شده بود
یه لیوان شیر و یه بسته بیسکویت برداشتم
به سمت اتاق رفتم در زدم و وارد اتاق شدم
_سلام صبح بخیر
#دیانا سلام صبح تو هم بخیر
خیلی وقته بیدار شدی؟
#ارسلان آره
بیا اینو بخور دیگه نزدیک ظهره تا نهار بخوریم
راستی دیانا وقت آرایشگاه گرفتم برات تا یه چی بخوری میبرمت
#دیانا آرایشگاه؟؟
#ارسلان آره آرایشگاه البته تو خودت خیلی خوشگلی ولی میخوام امشب بی نقص تر از همیشه باشی
بعد هم از اتاق اومدم بیرون
#دیانا
با حرف های ارسلان گیج بهش نگاه کردم
که رفت
چقدر این پسر عجیبه
اصلا نمیشه از رفتار هاش سر درآورد
لیوان شیری که برام آورده بود خوردم
و لباس های مناسب برای بیرون پوشیدم و به سمت پایین رفتم
#ارسلان
رومینا دوست قدیمی من بود
یه سالن بزرگ داشت که
کار های آرایشی انجام میداد
منم گفتم کی بهتر از رومینا که دیانا رو درست کنه
حاضر بودیم
دوتایی سوار ماشین شدیم
راه افتادیم به سمت آرایشگاه
دیانا رو پیاده کردم
تا شب فرصت داشتم خودمو آماده کنم
دیانا رو گذاشتم منتظر شدم بره داخل که رفت
منم راه افتادم
#دیانا
توی راه حرفی بینمون نبود
چیزی نگذشت که رسیدیم
بعدش خداحافظی کردیم
و رفتم داخل سالن خیلی بزرگ بود که
🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿
۱۰.۴k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.