دیدم نسبت به یوگیوم تغییر کرده بود، حتی نمیخواستم ببینمش.
دیدم نسبت به یوگیوم تغییر کرده بود، حتی نمیخواستم ببینمش...
_حالا اینو ولش کن بیا بریم بیرون هم تشکر کنیم هم عذرخواهی، بعد هم اگه خسته بودی میریم میخوابیم
باشه ای گفتم و باهم از اتاق رفتیم بیرون که یورا رو تو بغل یوگیوم دیدیم
_ا.ت اصلا ناراحت نشو خب؟ تو باید الان فقط خوشحال باشی و لبخند بزنی تا بفهمهکنار من خوشحالی، تنها کار ما حرص دادن اونه، خب؟
اوهومی گفتم ک رفتیم سمتشون، یوگیوم با اومدن ما کمی از یورا فاصله گرفت
¥حالت خوبه ا.ت؟ گفتم شاید بخاطر سوجو ایی که خوردی حالت بد شده باشه
+ن خوبم، مرسی بخاطر امشب و ببخشید ک یهویی پاشدم رفتم
¥ن عزیزم فداسرت، حتما خیلی خسته ای، برو بخواب ک فردا میخوایم بریم دور دور
هم میریم جنگل رو بگردیم هم ساحل
+اومممم، خیلی خوبه، شب بخیر
هوسوک هم تشکر و شب بخیر گفت ک یورا هم بلند شد
¥شبتون بخیر، منم میرم بخوابم
یورا رفت و ماهم خواستیم بریم ک با صدای یوگیوم وایسادم، رومو طرفش کردم ک ب بیرون اشاره کرد
به هوسوک نیگا کردم ک گفت برو، اول من رفتم بیرون، هوا خیلی سرد بود، یکی از پشت بغلم کرد میتونستم بفهمم یوگیومه، خودمو ازش جدا کردم
+چی میخوای باز؟
€معلومه هوسوک چرتو پرتو دروغ تحویلت داده
+نخیرم، من به اون مثل چشمام اعتماد دارم، الانم دیگ دست از سرم بردار
خواستم برم ک دستم رو گرفت و نزدیک خودش کرد
€کجا با این عجله؟ هنوز باهم کلی کار داریم
+ولم کن عوضی
یهو دستم توسط کسی کشیده شد و تو بغل کسی فرو رفتم، هوسوک بود
پشتش رو یوگیوم کرد و سرشو جلو اورد و تضاهر کرد میخواد منو ببوسه...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت 5:)))
ˡᵃⁱᵏ¹⁵
ᵏᵃᵐᵉⁿᵗ¹⁵
_حالا اینو ولش کن بیا بریم بیرون هم تشکر کنیم هم عذرخواهی، بعد هم اگه خسته بودی میریم میخوابیم
باشه ای گفتم و باهم از اتاق رفتیم بیرون که یورا رو تو بغل یوگیوم دیدیم
_ا.ت اصلا ناراحت نشو خب؟ تو باید الان فقط خوشحال باشی و لبخند بزنی تا بفهمهکنار من خوشحالی، تنها کار ما حرص دادن اونه، خب؟
اوهومی گفتم ک رفتیم سمتشون، یوگیوم با اومدن ما کمی از یورا فاصله گرفت
¥حالت خوبه ا.ت؟ گفتم شاید بخاطر سوجو ایی که خوردی حالت بد شده باشه
+ن خوبم، مرسی بخاطر امشب و ببخشید ک یهویی پاشدم رفتم
¥ن عزیزم فداسرت، حتما خیلی خسته ای، برو بخواب ک فردا میخوایم بریم دور دور
هم میریم جنگل رو بگردیم هم ساحل
+اومممم، خیلی خوبه، شب بخیر
هوسوک هم تشکر و شب بخیر گفت ک یورا هم بلند شد
¥شبتون بخیر، منم میرم بخوابم
یورا رفت و ماهم خواستیم بریم ک با صدای یوگیوم وایسادم، رومو طرفش کردم ک ب بیرون اشاره کرد
به هوسوک نیگا کردم ک گفت برو، اول من رفتم بیرون، هوا خیلی سرد بود، یکی از پشت بغلم کرد میتونستم بفهمم یوگیومه، خودمو ازش جدا کردم
+چی میخوای باز؟
€معلومه هوسوک چرتو پرتو دروغ تحویلت داده
+نخیرم، من به اون مثل چشمام اعتماد دارم، الانم دیگ دست از سرم بردار
خواستم برم ک دستم رو گرفت و نزدیک خودش کرد
€کجا با این عجله؟ هنوز باهم کلی کار داریم
+ولم کن عوضی
یهو دستم توسط کسی کشیده شد و تو بغل کسی فرو رفتم، هوسوک بود
پشتش رو یوگیوم کرد و سرشو جلو اورد و تضاهر کرد میخواد منو ببوسه...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت 5:)))
ˡᵃⁱᵏ¹⁵
ᵏᵃᵐᵉⁿᵗ¹⁵
۲.۳k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.