ویو کایلی :
ویو کایلی :
به سمت دفتر کارم رفتم ، این اول باری نبود که رئیس این کارو انجام میده پس نمیتونم کاری بکنم .
نگاهی به کلید انداختم .....
بیهودست ولی تنها راه چاره ست
ویو روبه روی در اتاق پرونده ها :
.......
میخواستم در رو باز کنم که احساس کردم کسی منو صدا کرده ..... درسته یکی از افرادم بود
(×افراد کایلی)
×قربان ، جز رد خون چیز دیگه ای پیدا نکردیم .
+نا امید بهش نگاه کردم ، خون هارو توی دفترم بزارید بررسی میکنم .
و رفت
یه انتظاری میتونستم داشته باشم
اتاق پرونده هارو بیخیال شدم و به سمت دفترم رفتم.
در رو باز کردم
رد پای یک نفر روی زمین بود ولی همه چی مرتب بود .....
سمت دوربین مخفی رفتم دیدم کل اون زمان خاموش بوده ... تا جاییکه یادم میاد من همیشه دوربین ها و روشن میذاشتم .
:مشکوک شدم شاید رد پای اون مامور بود که میخواست خون هارو روی میزم بزاره
...........................
...............
رو صندلی نشستم و به خون ها نگاه کردم بعضی ها تازه بودند و بعضی ها خیلی حالت ترسناکی به خود گرفته بودند .. برداشتمشون و به سمت آزمایشگاه رفتم
.........................(ساعاتی بعد
همشون خون کسایی بودن که به قتل رسیده بودند یا خانوادشون گفته بودند که اونا گم شدن )
ولی این یعنی قاتل آسیبی ندیده که بشه از خون تشخیصش داد .
باید پرونده رو پیدا میکردم ، دوییدم و به سمت اتاق پرونده ها رفتم .... در باز بود ..
ولی این اتاق ممنوع هست جلو رفتم و در رو باز کردم که ........ که.........
زیاد شد تو خماری بمونید🗿فعلا
به سمت دفتر کارم رفتم ، این اول باری نبود که رئیس این کارو انجام میده پس نمیتونم کاری بکنم .
نگاهی به کلید انداختم .....
بیهودست ولی تنها راه چاره ست
ویو روبه روی در اتاق پرونده ها :
.......
میخواستم در رو باز کنم که احساس کردم کسی منو صدا کرده ..... درسته یکی از افرادم بود
(×افراد کایلی)
×قربان ، جز رد خون چیز دیگه ای پیدا نکردیم .
+نا امید بهش نگاه کردم ، خون هارو توی دفترم بزارید بررسی میکنم .
و رفت
یه انتظاری میتونستم داشته باشم
اتاق پرونده هارو بیخیال شدم و به سمت دفترم رفتم.
در رو باز کردم
رد پای یک نفر روی زمین بود ولی همه چی مرتب بود .....
سمت دوربین مخفی رفتم دیدم کل اون زمان خاموش بوده ... تا جاییکه یادم میاد من همیشه دوربین ها و روشن میذاشتم .
:مشکوک شدم شاید رد پای اون مامور بود که میخواست خون هارو روی میزم بزاره
...........................
...............
رو صندلی نشستم و به خون ها نگاه کردم بعضی ها تازه بودند و بعضی ها خیلی حالت ترسناکی به خود گرفته بودند .. برداشتمشون و به سمت آزمایشگاه رفتم
.........................(ساعاتی بعد
همشون خون کسایی بودن که به قتل رسیده بودند یا خانوادشون گفته بودند که اونا گم شدن )
ولی این یعنی قاتل آسیبی ندیده که بشه از خون تشخیصش داد .
باید پرونده رو پیدا میکردم ، دوییدم و به سمت اتاق پرونده ها رفتم .... در باز بود ..
ولی این اتاق ممنوع هست جلو رفتم و در رو باز کردم که ........ که.........
زیاد شد تو خماری بمونید🗿فعلا
۱.۷k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.