پارت314
#پارت314
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
(یاشار)
یقه کتمو درست کردم وارد پارک شدم با دیدن نگین که رو نیمکت نشسته بود پا تند کردم سمتش رفتم
با صدای پام سرشو بلند کرد و بهم نگاه کرد لبخندی بهش زدم و گفتم :
اووف کی اومدی عروسک ؟!
نخودی خندید و گفت : چند روزی میشه !
یاشار : الان داری به من میگی ؟!
موهاشو فرستاد تو روسریش : وقت نشد بخواب ... اینا رو بیخیال بیا بشین کارت دارم !
به کنارش رو نیمکت اشاره کرد سری تکون دادم و رفتم کنارش نشستم و گفتم :
خب منتظرم !
نفس عمیقی کشید و گغت : با مهسا چه کردید ؟!
متعجب گفتم : یعنی چی ؟!
نگاهشو دوخت تو چشمام : من از همه چی خبر دارم !
آب دهنمو قورت دادم : منظورت چیه ؟!
با حالت تمسخر خندید : خودتو به اون راه نزن !
دلم ریخت وای خدا یعنی این میدونه ما به مهسا تجاوز کردیم یعنی میدونه ! ولی خب از کجا ؟ کی بهش گفته وای بدبخت شدیم !
وقتی نگاه منو دید سرشو کج کرد و گفت :...
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
(یاشار)
یقه کتمو درست کردم وارد پارک شدم با دیدن نگین که رو نیمکت نشسته بود پا تند کردم سمتش رفتم
با صدای پام سرشو بلند کرد و بهم نگاه کرد لبخندی بهش زدم و گفتم :
اووف کی اومدی عروسک ؟!
نخودی خندید و گفت : چند روزی میشه !
یاشار : الان داری به من میگی ؟!
موهاشو فرستاد تو روسریش : وقت نشد بخواب ... اینا رو بیخیال بیا بشین کارت دارم !
به کنارش رو نیمکت اشاره کرد سری تکون دادم و رفتم کنارش نشستم و گفتم :
خب منتظرم !
نفس عمیقی کشید و گغت : با مهسا چه کردید ؟!
متعجب گفتم : یعنی چی ؟!
نگاهشو دوخت تو چشمام : من از همه چی خبر دارم !
آب دهنمو قورت دادم : منظورت چیه ؟!
با حالت تمسخر خندید : خودتو به اون راه نزن !
دلم ریخت وای خدا یعنی این میدونه ما به مهسا تجاوز کردیم یعنی میدونه ! ولی خب از کجا ؟ کی بهش گفته وای بدبخت شدیم !
وقتی نگاه منو دید سرشو کج کرد و گفت :...
۱۴.۵k
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.