{ نفرت در برابر عشقی که بهت دارم }
{ نفرت در برابر عشقی که بهت دارم }
پارت 10
با دیدن دوست اش سریع به سمتش رفت و بغلش کرد
سوزونهوا : چی شده دوختر یعنی انقدر دلت برام تنگ شده
ا،ت : نه چرا دلم برات تنگ بشه فقد دیشب خواب دیدم مردی
دوست اش با اخم ازش فاصله گرفت و گفت
سوزونهوا : واقعآ که منو باش فکرم دلت برام تنگ شده
ا،ت : اخم نکن شوخی کردم
هر دو باهم شروع به خندیدن کردن که همون لحضه ماشین جونگکوک جلوی در شرکت وایستاد و جونگکوک از ماشین پیاده شد
و به ا،ت که داشت با دوست اش میخندید نگاه کرد نگاه اون دوختر هم
به سمتش رفت و چشم توی چشم شدن و با عصبانیت بهش نگاه میکرد که جونگکوک پوزخندی زد
و به سمت شرکت رفت ا،ت با صدای دوست اش نگاهش رو ازش گرفت
سوزونهوا : کجا رو نگاه میکنی
ا،ت : ها...نه هیجا رو نگاه نمیکردم بیا بریم به کارمون برسیم الانه که صدای رئیس بلند بشه
وارد کافه شد و لباسش رو با لباس کارتونی اش عوض کرد و مشغول کارش شد بازم یه روز خسته کننده دیگه تموم شد
و خون اش برگشت وارد خونه شد و به سمت سالون کوچکی که توی خونه بود رفت
{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}
بعد از تموم شدن کارش با برداشتن کتش از شرکت خارج شد
به کافه روبه روی شرکت نگاه کرد چون دیر بود کافه بسته بود سوار ماشینش شد و به سمت عمارت اش رفت
وارد عمارت شد و بدون حرفی به سمت پله ها میرفت که با حرف مادرش
ایستاد
م/جونگکوک : کجا میری پسرم نمیخواهی باهامون شام بخوری
جونگکوک بدون اینکه به سمت مادرش برگرده گفت
جونگکوک : نه گشنم نیست فقد اومدم لباسو عوضی کنم
از پله ها بالا رفت و وارد اوتاق شد کتش رو درآورد و وارد حمام شد بعد از گفتن یه دوشه طولانی از حمام بیرون اومد
و بعد از پوشیدن لباسش و جلوی آینه ایستاد تا موهاش رو خوشک میکرد
که نگاهش افتاد روی لبش که هنوزم بخاطر کاری که اون دوختر
کرد کمی زخمی بود یاد سیلی که بهش زد اوفتاد و عصبی دستش گذاشت روی گونه اش تا حالا هیچ کس با جئون جونگکوک پسر مغرور و پرو
این جوری رفتار نکرده بود
جونگکوک......
اگه اسم من جئون جونگکوک باشه کاری میکنم این غروری زیادی که داری بشکنه هیچ کس تا حالا اینجوری منو پس نزده بود
ببین چیکارت میکنم خانم کوچولو
از خونه خارج شد که دوست اش جلوی در منتظر بود
تهیونگ : کجایی داداش یه ساعت منتظر هستم
جونگکوک : یه چیزی هست به اسم گوشی اگه بشناسی
تهیونگ : مزه نریز بیا بریم
جونگکوک : من با موتورم میام
تهیونگ : باشه
تهیونگ رفت و جونگکوک با برداشتن کلاه ایمنی اش سوار موتورش شد و با بالاترین سرعت رانندگی میکرد
{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{ صبح روز بعد }......ادامه دارد
اسلاید۲ استایل جونگکوک
اسلاید۳ موتور جونگکوک
پارت 10
با دیدن دوست اش سریع به سمتش رفت و بغلش کرد
سوزونهوا : چی شده دوختر یعنی انقدر دلت برام تنگ شده
ا،ت : نه چرا دلم برات تنگ بشه فقد دیشب خواب دیدم مردی
دوست اش با اخم ازش فاصله گرفت و گفت
سوزونهوا : واقعآ که منو باش فکرم دلت برام تنگ شده
ا،ت : اخم نکن شوخی کردم
هر دو باهم شروع به خندیدن کردن که همون لحضه ماشین جونگکوک جلوی در شرکت وایستاد و جونگکوک از ماشین پیاده شد
و به ا،ت که داشت با دوست اش میخندید نگاه کرد نگاه اون دوختر هم
به سمتش رفت و چشم توی چشم شدن و با عصبانیت بهش نگاه میکرد که جونگکوک پوزخندی زد
و به سمت شرکت رفت ا،ت با صدای دوست اش نگاهش رو ازش گرفت
سوزونهوا : کجا رو نگاه میکنی
ا،ت : ها...نه هیجا رو نگاه نمیکردم بیا بریم به کارمون برسیم الانه که صدای رئیس بلند بشه
وارد کافه شد و لباسش رو با لباس کارتونی اش عوض کرد و مشغول کارش شد بازم یه روز خسته کننده دیگه تموم شد
و خون اش برگشت وارد خونه شد و به سمت سالون کوچکی که توی خونه بود رفت
{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}
بعد از تموم شدن کارش با برداشتن کتش از شرکت خارج شد
به کافه روبه روی شرکت نگاه کرد چون دیر بود کافه بسته بود سوار ماشینش شد و به سمت عمارت اش رفت
وارد عمارت شد و بدون حرفی به سمت پله ها میرفت که با حرف مادرش
ایستاد
م/جونگکوک : کجا میری پسرم نمیخواهی باهامون شام بخوری
جونگکوک بدون اینکه به سمت مادرش برگرده گفت
جونگکوک : نه گشنم نیست فقد اومدم لباسو عوضی کنم
از پله ها بالا رفت و وارد اوتاق شد کتش رو درآورد و وارد حمام شد بعد از گفتن یه دوشه طولانی از حمام بیرون اومد
و بعد از پوشیدن لباسش و جلوی آینه ایستاد تا موهاش رو خوشک میکرد
که نگاهش افتاد روی لبش که هنوزم بخاطر کاری که اون دوختر
کرد کمی زخمی بود یاد سیلی که بهش زد اوفتاد و عصبی دستش گذاشت روی گونه اش تا حالا هیچ کس با جئون جونگکوک پسر مغرور و پرو
این جوری رفتار نکرده بود
جونگکوک......
اگه اسم من جئون جونگکوک باشه کاری میکنم این غروری زیادی که داری بشکنه هیچ کس تا حالا اینجوری منو پس نزده بود
ببین چیکارت میکنم خانم کوچولو
از خونه خارج شد که دوست اش جلوی در منتظر بود
تهیونگ : کجایی داداش یه ساعت منتظر هستم
جونگکوک : یه چیزی هست به اسم گوشی اگه بشناسی
تهیونگ : مزه نریز بیا بریم
جونگکوک : من با موتورم میام
تهیونگ : باشه
تهیونگ رفت و جونگکوک با برداشتن کلاه ایمنی اش سوار موتورش شد و با بالاترین سرعت رانندگی میکرد
{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{ صبح روز بعد }......ادامه دارد
اسلاید۲ استایل جونگکوک
اسلاید۳ موتور جونگکوک
۲.۰k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.