پارت شش فصل دوم
پارت شش فصل دوم
تهیونگ. گقتم بشین (عربده)
ات.چته وحشی(دختره بوق)
تهیونگ. یه سیلی خیلی محکم به ات زد جوری که کنار لب ات زخم شد
ات.ت تهیونگ تو الان منو زدی (گریه)
تهیونگ. اگه حرف دیگهای بزنی طوری میزنم که راست نشی
ات دیگه خفه شد
تهیونگ ویو
من ات رو دوست دارم حتی جونم رو هم واسش میدم من نمیخواستم بزنمش ولی خودش کاری کرد که اعصبی شم ات هم اروم داشت گریه میکرد من وقتی اون اشکای قشنگش رو میبینم انگار قلبم رو خنجر میزنن (هیییییی)
پرش به امارت
کای. ارباب رسیدیم
تهیونگ. باشه. ات پیاده شو
ات. من نمیام (جیغ)
تهیونگ. ات برای بار آخر میگم من بایه قاتل زندگی نمیکنم (داد و گریه)(بچه ها حرفایی که ات میزنه الکی هستن )
تهیونگ که اعصابش به هم ریخته بود ات رو از مو گرفت و برد داخل زیر زمین
تهیونگ. الان بهت میفهمونم که نباید رو سر من داد بزنی و یه شلاق درآورد
ات. تهیونگ میخوای چیکار کنی
تهیونگ. کاری که تو رو آدم کنه. با هر ضربه باید بشماری وگرنه از اول شروع میکنم
ات. ته
که اولین ضربه روزد
تهیونگ. بشمار(داد)
ات. یک....... آخ......دو.....صدو نودو نه .....دو....
که ات خون از دهنش در اومد و بیهوش شد
تهیونگ. ات (داد)
بچه ها از همین الان بگم آخر داستان شاده شاید اوایلش غمگین باشه ولی آخرش شاده
شدیم ۳۶۰تایی میزارم
تهیونگ. گقتم بشین (عربده)
ات.چته وحشی(دختره بوق)
تهیونگ. یه سیلی خیلی محکم به ات زد جوری که کنار لب ات زخم شد
ات.ت تهیونگ تو الان منو زدی (گریه)
تهیونگ. اگه حرف دیگهای بزنی طوری میزنم که راست نشی
ات دیگه خفه شد
تهیونگ ویو
من ات رو دوست دارم حتی جونم رو هم واسش میدم من نمیخواستم بزنمش ولی خودش کاری کرد که اعصبی شم ات هم اروم داشت گریه میکرد من وقتی اون اشکای قشنگش رو میبینم انگار قلبم رو خنجر میزنن (هیییییی)
پرش به امارت
کای. ارباب رسیدیم
تهیونگ. باشه. ات پیاده شو
ات. من نمیام (جیغ)
تهیونگ. ات برای بار آخر میگم من بایه قاتل زندگی نمیکنم (داد و گریه)(بچه ها حرفایی که ات میزنه الکی هستن )
تهیونگ که اعصابش به هم ریخته بود ات رو از مو گرفت و برد داخل زیر زمین
تهیونگ. الان بهت میفهمونم که نباید رو سر من داد بزنی و یه شلاق درآورد
ات. تهیونگ میخوای چیکار کنی
تهیونگ. کاری که تو رو آدم کنه. با هر ضربه باید بشماری وگرنه از اول شروع میکنم
ات. ته
که اولین ضربه روزد
تهیونگ. بشمار(داد)
ات. یک....... آخ......دو.....صدو نودو نه .....دو....
که ات خون از دهنش در اومد و بیهوش شد
تهیونگ. ات (داد)
بچه ها از همین الان بگم آخر داستان شاده شاید اوایلش غمگین باشه ولی آخرش شاده
شدیم ۳۶۰تایی میزارم
۲۲.۰k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.