۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
part: ۵۷
"ویو نادیا"
به طرف خودش رو پاش نشوندتم
با انگشتاش اشکام و پاک کرد
کوک: بسه ..گریه نکن......
سرمو به سی..ش چسبوند
و دستشو رو کمرم میکشید...که همراه با اب داغ دوایه دردم بود
کوک: حوصلشو نداشتم وایسم عادت کنی....یکم قاطی بودممم....کلافهه....ولی دیگه تمومه
خودش درو به جون ادم مینداخت خودشم خوب میکرد
در ضمن.....خدمتکارایه من فقط برام کار میکننن......ولی کسی که تا نفس میکشه ..تا زندست جاش رو تخت من....داخب بقل منه...اونا نیستن...تویی.....نادیا تو به عنوان یه برده امدی اینجا...شده همینجوری تا اخر پیش خودم نگهت میدارمم...پس خدمتگذار من نیستی ...البته باز سرکش نشی
خودم و بیشتر بهش چسبوندم...حتی سرمو بلند نکردم تا بینمش .....راستش ناشو نداشتم
فقط عین گربه لوسا خودمو بیشتر داخل بقلش فرو بردم....
که کم کم پلکام سنگین شد....
"ویو جونگکوک"
وقتی تازه فهمیدم که دیشب کلا بخواطرم بیدار بودو از اینکه بهش توجه نکردم همچین حرفی زد....چییزی که نمیخواستم بش بگم تا پرو نشه ولی گفتم
وقتی برخورد نفساش به بدنم منظم شد ....یکم اب گرفتمش و اون لباسایی که برا خودم اماده کرده بودم و تنش کردم رو تخت گذاشتم خودمم لباس دیگه پوشیدم
کنارش به طرف سقف خیره شدم
چرا انقدر همچی داره قاطی میشه؟
واقعا یعنی اون بار کاره مینهو بود
طمع کاره عوضی
بعدشم که نادیا
واقعا حسم به این دختر چیه؟
به طرفش برگشتم
غرق خواب بود
این دختر حتی برا کسی که زندگیشو نابود کرد م نگران میشه
بینهایت خوشگل...اخلاقش واقعا به دلم نشسته، بجز لج بازیا که ایشالله درس میشه......درسش میکنم
شاید بهتر یه دوره جدیدی از زندگیم و شروع کنم
عاشق شدن
هر چند انجام شده
ازدواج
تشکیل خانواده
و شاید رویه خوشه زندگی
نمیشه ، قطعا من موفق نمیشم
داشتم از همچی نا امید میشدم...اخه پسر مگه نمیدونی تو بدنیا امدی که عقده داشت خانواده بات بمونه؟
نمیشه قطععا اینم نمیشه
ولی
ولی خب...دلیل نمیشه برا به دست اوردن اون زندگی ...تلاش نکنم
شاید شد با این دختر به ارامش رسید؟
من چی برا از دست دادن دارم؟
یعنی میشه؟
اصلا بشه
چرا باید بودن با کسیو قبول کنه که زندگیشو سیاه کرد؟
چرا باید عاشق کسی مثل من بشه؟
وقتی کلا ازم میترسه....
یعنی میشه ...بیخیال همچی بشه؟
اینکه بشه همه اینارو فراموش کنه؟
____________
شب بخیر گوگلیااااااااا
خیلی دلم میخواد بدای ۱۰۰۰ تایی شدنم پارت زیاد بزارم ...حتی تا شروع این پارت میخواستم ولی واقعا عادت کروم به زود خوابیدن...دارم کور میشم
شبتون قشنگ
part: ۵۷
"ویو نادیا"
به طرف خودش رو پاش نشوندتم
با انگشتاش اشکام و پاک کرد
کوک: بسه ..گریه نکن......
سرمو به سی..ش چسبوند
و دستشو رو کمرم میکشید...که همراه با اب داغ دوایه دردم بود
کوک: حوصلشو نداشتم وایسم عادت کنی....یکم قاطی بودممم....کلافهه....ولی دیگه تمومه
خودش درو به جون ادم مینداخت خودشم خوب میکرد
در ضمن.....خدمتکارایه من فقط برام کار میکننن......ولی کسی که تا نفس میکشه ..تا زندست جاش رو تخت من....داخب بقل منه...اونا نیستن...تویی.....نادیا تو به عنوان یه برده امدی اینجا...شده همینجوری تا اخر پیش خودم نگهت میدارمم...پس خدمتگذار من نیستی ...البته باز سرکش نشی
خودم و بیشتر بهش چسبوندم...حتی سرمو بلند نکردم تا بینمش .....راستش ناشو نداشتم
فقط عین گربه لوسا خودمو بیشتر داخل بقلش فرو بردم....
که کم کم پلکام سنگین شد....
"ویو جونگکوک"
وقتی تازه فهمیدم که دیشب کلا بخواطرم بیدار بودو از اینکه بهش توجه نکردم همچین حرفی زد....چییزی که نمیخواستم بش بگم تا پرو نشه ولی گفتم
وقتی برخورد نفساش به بدنم منظم شد ....یکم اب گرفتمش و اون لباسایی که برا خودم اماده کرده بودم و تنش کردم رو تخت گذاشتم خودمم لباس دیگه پوشیدم
کنارش به طرف سقف خیره شدم
چرا انقدر همچی داره قاطی میشه؟
واقعا یعنی اون بار کاره مینهو بود
طمع کاره عوضی
بعدشم که نادیا
واقعا حسم به این دختر چیه؟
به طرفش برگشتم
غرق خواب بود
این دختر حتی برا کسی که زندگیشو نابود کرد م نگران میشه
بینهایت خوشگل...اخلاقش واقعا به دلم نشسته، بجز لج بازیا که ایشالله درس میشه......درسش میکنم
شاید بهتر یه دوره جدیدی از زندگیم و شروع کنم
عاشق شدن
هر چند انجام شده
ازدواج
تشکیل خانواده
و شاید رویه خوشه زندگی
نمیشه ، قطعا من موفق نمیشم
داشتم از همچی نا امید میشدم...اخه پسر مگه نمیدونی تو بدنیا امدی که عقده داشت خانواده بات بمونه؟
نمیشه قطععا اینم نمیشه
ولی
ولی خب...دلیل نمیشه برا به دست اوردن اون زندگی ...تلاش نکنم
شاید شد با این دختر به ارامش رسید؟
من چی برا از دست دادن دارم؟
یعنی میشه؟
اصلا بشه
چرا باید بودن با کسیو قبول کنه که زندگیشو سیاه کرد؟
چرا باید عاشق کسی مثل من بشه؟
وقتی کلا ازم میترسه....
یعنی میشه ...بیخیال همچی بشه؟
اینکه بشه همه اینارو فراموش کنه؟
____________
شب بخیر گوگلیااااااااا
خیلی دلم میخواد بدای ۱۰۰۰ تایی شدنم پارت زیاد بزارم ...حتی تا شروع این پارت میخواستم ولی واقعا عادت کروم به زود خوابیدن...دارم کور میشم
شبتون قشنگ
۴۳۱
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.