"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۳۶
"ویو جنا".
دل گیر ولی دوست داشتنی..
وایسا ببینم...
اگه ازش میخواستم بریم بیرون باهام می امد؟؟
یعنی میگفتم پشیمونم نمی کرد؟
یعنی غرورم خورد نمی شد؟
داشت به سمت مبلا می امد که به سمتش چرخیدم..
قبل از اینکه بشینه گفتم:
_ میشه بریم بیرون..
جوری سرد و خشک نگام کرد با خودم گفتم کاشکی نمیگفتم..
سرش و سمت پنجره چرخوند.
کوک: هوارو..
جنا: اشکال نداره،بخواطر هوا میگم..
کوک: نمیخوادش، مریض میشی...
جنا نمیشممم.
جوری نگام کرد که نگام و بر گردوندم سمت پنجره ها..
نمیدونم من حساس شدم یا چی ولی بغضی که دوباره کردم لبام و می لرزوند..
اصلا نباید می گفتم..
جونگکوک کلافه موهاش تکون داد و بی حصله گففت:
_ پاشو برو اماده شوو..بریم..
چرخیدم سمتش
جنا: واقعا!؟
کوک: اره، زود باش..
جنا: ممنون ممنون...
سمت پله ها رفتم.
قول میدم اگه دردم نبود می دو ییدم
سریع لباس مناسب پوشیدم..
با پوتین..
وقتی رفتم بیرون جونگکوکم لباس عوض کرده بود* بچه ها استایل جونگکوک همونه که تو موزیک ویدئو seven تنش بود اخرایه موزیک ویدئو دست اون دختره رو گرفت زیر بارون استایلش اونه*
رفتم جلوش
جنا: بریم؟؟
کوک: بریمم..
به جلو در رسیدیم که بم پارس کرد.
جنا: وایسا...
کوک: هوم؟
جنا: اون تنهاست..
برگشتم سمت بم..
جنا:.. میشه ببریمش!؟؟؟؟
یه نگاهه بی حصله به من و بم انداخت و وقتی داشت از در خارج می شد گفت:
_ هر کاری میخوای بکن..
نیشم باز شد و بم و صدا کردم..
جنا: بیا پسرررر
___
بگید ببین نظرتون چیه؟🫠😂
من برم لالا 🥱🥱
شب خوش✨️✨️✨️✨️
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.