ویو جنا

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۳۴


"ویو جنا".‌


جنا: تو که دوسم نداری،تو که ازیتم میکنی..چرا این کار و کردی.؟؟..چرا؟زندانی میخواستی؟ ..خودم زندانی می شدم..همه کار می کردم..تا الان که در برابر ....خانوادت همه کار کردم..تحمل می کردم..خانوادم و نمی دیدم ..قبل ۷ بر میگ..شتم.. خونه ..ا..ا اصلا نمیرف..تم بیرون....چرا همچ..ین ک..اری.. کردی؟..

حرکتی ازش ندیدم.

ازش دور شدم‌.
که سرد نگام می کرد.

با همون مظلومیت اشکایه ریخته شده نگاش کردم.

جنا: یعنی واقعا...یکمم برات مه..م نیستم؟.

دست خودم نبود که گریه می کردم بدنم میلرزید...
هیجی حرکتی نکرد.
واقعا براش مهم نبودم.


دستام و بالا اوردم و جلو صورتم گزاشتم و دوباره زار زدم.

جنا: خستم کردی..

چجوری دلش نمیسوخت؟
دیگه چقدر گریه کنم؟

یه دفعه دادی زدم که با گریه ترکیب شده بود:
_انقدر نگام نکن..

می دونید مشکلم چی بود؟
بی پناه،ترسو،عصبی،کنترل نداشتن تو گریه کردن..

ولی یک دفعه دستش و دراز کرد و خیلی عادی کشیدتم تو بغلش..

سرم تو سینش فرو رفت.
نمیخواستم تکون بخورم..

یه دستش رو کمرم نشست و به خودش چسبوندم.
دستش دیگش رو سرم حرکت می کرد.
ولی حرفی نمی زد.

انگار اجازه داده بود تا میتونم گریه کنم.
جوری اشکام می ریخت که احساس کردم تیشرتش خیس اب میشه.

راستی گفتم که برایه اولین بار با تیشرت و شلوارکی تا زانو بود دیدیمش؟
کاش یجی دیگه میخواستم.

چجوری یه ادم میتونست عین این باشه؟
ازش بدت بیاد،ازت بدش بیاد،نفرت انگیز باشه،دلیلی مشکلات و اشکات باشه،ولی بغلش ارامش بده؟..

صدایه برخورد قطرات بارون به شیشه..
خونه ایی تاریک و ساکت..

این جا تو اشپز خونه داشتم بغل کسی گریه می کردم که خودش این بلا رو سرم اورد.
اون ادم....
زیادی سرد بود.
عین این خونه.
ساکت بود عین این خونه.
تاریک بود عین این خونه.

ولی گرمایی داشت که مرور خودش و نشون می داد
دیدگاه ها (۵۰)

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏𝐏𝐚𝐫𝐭:۳۵"ویو جنا".‌ولی گرمایی داشت که ب...

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏𝐏𝐚𝐫𝐭:۳۶"ویو جنا".‌دل گیر ولی دوست داشت...

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏𝐏𝐚𝐫𝐭:۳۰"ویو جنا"..کوک: یبار دیگه این چ...

دوستان من میخواستم پارت بزارم ولی نتم تح کشیده و گفتم بهتون ...

"شراب سرخ" Part: ⁹ویو جناکای اروم‌ اومد سمتم و کنارم‌ نشست ....

پشیمونی..پارت. ۲۱ویو همچنان نویسنده..جنا: خب..بپرسجیمین: اول...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭³ دسستم رو گذاشتم روی دستش که مث چی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط