مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

p

p....7

چن ژیوان متوجه شد پادشاه اواندل میخاد ادم های باقی مانده مالی شان بکشه برای همین همه امضا های همه کسایی که مخالف این بودنو جم کرد و رفت به اواندل بعد دیدن اون همه امضاهای مخالف پادشاه اواندل حکمی که داده بودو لغو کرد چن ژیوان داشت میرفت که تو راه ییبو دید

ییبو..اینجا چیکار میکنی

چن ژیوان..برای این حکمی که پدرت صادر کرده اومدم که نظرسو عوض کنم

ییبو..خب چرا برات مهمه
چن ژیوان‌..چون ژان وقتی که داشتن منو پادشاه نیانگما عدام میکر نجاتم داد ولی من در عوض برادرشو کشتم الان اومدم اینکارو کنم تا یکم از عذاب وجدانم کم شه

ییبو..اما بازم هنوز کافی نیست

چن ژیوان..شماهم گنا کارید حتی اگه مالی شان تصرف کردین نباید خاندان سلطنتی میکشتین

ییبو..فک میکنی من راضیم که ژان خودکشی کرده؟
چن ژیوان ..منم جاش بودم همین کارو میکردم حاضر بودم بمیرم تا اینکه برده دشمن بشم
با این حرف چن ژیوان ییبو بیشتر حس گنا کرد و پشیمون شد

چن ژیوان داشت میرفت که تو راه یهو لی مین دید
چن ژیوان..تو همون محافظ ییبو نیستی؟
صب کن اسمت چی بود

لی مین..لی هن هستم
چن ژیوان..درسته تو رو از همون وقتی که تو مدرسه های نیانگما بودی یادم نرفته
لی مین..بابته اون قضیه معذرت میخام

چن ژیوان..مهم نیس خواست بره که یهو به لی مین گفت بیا باز همو ببینیم

لی مین..بله حتما

در همین حال شانگ یه نفرو مخفیانه به کوهستان نیانگما آورد پیش سرپرست
به دستور شما من به مالی‌شان رفتم و اونو از دره نجات دادم و آوردمش مخفیانه

سرپرست خوبه
شانگ ژان از دره که پر از آب بود نجات داد ژان شانس آورده بود که تو آب افتاده بود به سخره چیزی نخورده بود

بعد چند روز به هوش اومد و سرپرست به دیدنش رفت

ژان..شمایید آقا
سرپرست حالت چطوره

ژان خوبم اما باید برم خواهرمو نجات بدم
سرپرست..پس چرا میخواستی خودکشی کنی

ژان اولش میخواستم اما بعد فهمیدم نمیتونم خواهر و مردم مالی‌شان که باقی موندن ول کنم

سرپرست پس چرا افتاده
ژان ..آخرین لحظه میخواستم بیام بالا اما دستم سر خورد و افتادم فکر نمیکردم زنده بمونم

سرپرست میخوایی چیکار کنی
ژان ..میخوام انتقام بگیرم
سرپرست از کی

ژان از تمام اونایی که
سرپرست این حرف شامل ییبو میشه
ژان چی ...ییبو خب

سرپرست یکم استراحت کن
ژان هنوز خیلی خسته و کوفته بود. به حال خودش نبود فقط به ییبو فکر می‌کرد

ییبو تو این لحظه دوباره دستور باز سازی مالی‌شان داد و اسمشو به اریندل تعقیر داد

پدرییبو به ییبو دستور داد که دنبال یه چیز عجیب بگرده ییبو به حرف پدرش گوش کرد همینطور به دنبال ژان هم می‌گشت به اومید که جنازه‌اش پیدا نشده شاید زنده باشه در مورد جادوهم کع نمی‌دونست منظور پدرش همون جادویی هست که تو بدن خودشه....
دیدگاه ها (۰)

p...8بعد چند زور فکر کردن ژان به این نتیجه رسید که نمیتونه ا...

فالو =فالوp....9ییبو هنوز پلاک زنجیر ژان داشت و باهاش یاد ژا...

p...6 لی مین شاهد تمام ماجرا بود و فهمید ییبو قدرتی داره که...

p...5ییبو به اوندل رسید و با چیزی که متوجه شد لی هن و چینیو...

p83تو همین لحضه همه ارتش داشتن مقاومت میکردن ولی انسان ها د...

p..86لیژان و دینگ یوشی متوجه خراب شدن هوا شدن باد بدی میوزی...

p..90همگی قدرتشونو گزاشته بودن وداشتن ییبو مهرموم میکردن دین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط