ف۲ پ ۷۰
ف۲ پ ۷۰
_تونستم تونستم یه جنین شبیه سازی شده به دنیا اومد
بچه هیچی از حرفای اون مرد نمیفهمید
سال ۲۰۰۷*
دختر یک سالش شده بود اما توی همین یک سال چیزهای زیادی یاد گرفته بود اینکه یه بچه واقعی از شکم یه مادر به دنیا میاد اما خودش از توی یک استوانه پر اب به دنیا اومده بود هر چیزی که دکتر روبروش است "استیو"بهش نشون میداد رو یادش میومد اینم یکی از آزمایشهای استیو بود میخواست بدونه ذهن این دختر تا چه حد میتونه خاطرات رو نگه داره به دختر بیش از ۸۰ عکس رو در چند ثانیه نشون داد و تنها بعد از خاموش شدن صفحه ۵ عکس روی صفحه اومد استیو به آرومی سوالش رو بیان کرد
_یونا میتونی بگی کدوم این عکسها بین این ۸۰ تا عکس نبود؟
یونا با گیجی نگاه میکرد و نه میتونست دستی تکون بده نه میتونست حرف بزنه اما با نگاه کردن به اون عکس به استیو فهموند که کدومه و این یک تیک جدید برای موفقیت استیو توی آزمایشش بود
زمان حال*
انیس نگران همراه با یونا روی زمین نشسته بود تا اینکه یونا بالاخره سرش رو بالا آورد مرد نزدیک هر دو دختر شد و با عصبانیت غرید
_میشه راه بیفتین نمیخوام وقت تلف شه
+ولی اون الان.....
یونا دستش رو روی شونه انیس میذاره و بهش میگه که تموم کنه به آرومی بلند میشه هنوز توی شوک بود در یک لحظه بیشتر خاطراتش تو ذهنش اومده بود هر قدمی که اونجا برمیداشت یاد یه خاطره میافتاد تک تک اینجا براش خاطره بود اینجا....... خونش بود میرسن به یه سالن بزرگ مرد سمت یونا و انیس برمیگرده کیف سیاه رنگی رو سمتشون پرت میکنه
_اینم مبلغی که برای این مواد میخواین همونطور که من کیفو پرت کردم شمام پرت کنید کیفها رو برمیداریم دیگه همدیگرو نمیبینیم
یونا سری تکون میده کیف رو مثل مرد پرتاب میکنه مرد کیفو باز میکنه توشو نگاه میکنه کیفو برمیداره اما وقتی یونا سمت کیف میره که بازش کنه مرد پا به فرار میذاره انقدر مرد سریع بود که انیس وقت نکرد اسلحهاش رو در بیاره
+لعنتی چه جوری به این قضیه شک نکرده بودم
_به چه قضیهای شک نکرده بودی اونجا چی شد؟
اینو جیهوپی میگفت که از طریق هندزفری به یونا وصل بود........
_تونستم تونستم یه جنین شبیه سازی شده به دنیا اومد
بچه هیچی از حرفای اون مرد نمیفهمید
سال ۲۰۰۷*
دختر یک سالش شده بود اما توی همین یک سال چیزهای زیادی یاد گرفته بود اینکه یه بچه واقعی از شکم یه مادر به دنیا میاد اما خودش از توی یک استوانه پر اب به دنیا اومده بود هر چیزی که دکتر روبروش است "استیو"بهش نشون میداد رو یادش میومد اینم یکی از آزمایشهای استیو بود میخواست بدونه ذهن این دختر تا چه حد میتونه خاطرات رو نگه داره به دختر بیش از ۸۰ عکس رو در چند ثانیه نشون داد و تنها بعد از خاموش شدن صفحه ۵ عکس روی صفحه اومد استیو به آرومی سوالش رو بیان کرد
_یونا میتونی بگی کدوم این عکسها بین این ۸۰ تا عکس نبود؟
یونا با گیجی نگاه میکرد و نه میتونست دستی تکون بده نه میتونست حرف بزنه اما با نگاه کردن به اون عکس به استیو فهموند که کدومه و این یک تیک جدید برای موفقیت استیو توی آزمایشش بود
زمان حال*
انیس نگران همراه با یونا روی زمین نشسته بود تا اینکه یونا بالاخره سرش رو بالا آورد مرد نزدیک هر دو دختر شد و با عصبانیت غرید
_میشه راه بیفتین نمیخوام وقت تلف شه
+ولی اون الان.....
یونا دستش رو روی شونه انیس میذاره و بهش میگه که تموم کنه به آرومی بلند میشه هنوز توی شوک بود در یک لحظه بیشتر خاطراتش تو ذهنش اومده بود هر قدمی که اونجا برمیداشت یاد یه خاطره میافتاد تک تک اینجا براش خاطره بود اینجا....... خونش بود میرسن به یه سالن بزرگ مرد سمت یونا و انیس برمیگرده کیف سیاه رنگی رو سمتشون پرت میکنه
_اینم مبلغی که برای این مواد میخواین همونطور که من کیفو پرت کردم شمام پرت کنید کیفها رو برمیداریم دیگه همدیگرو نمیبینیم
یونا سری تکون میده کیف رو مثل مرد پرتاب میکنه مرد کیفو باز میکنه توشو نگاه میکنه کیفو برمیداره اما وقتی یونا سمت کیف میره که بازش کنه مرد پا به فرار میذاره انقدر مرد سریع بود که انیس وقت نکرد اسلحهاش رو در بیاره
+لعنتی چه جوری به این قضیه شک نکرده بودم
_به چه قضیهای شک نکرده بودی اونجا چی شد؟
اینو جیهوپی میگفت که از طریق هندزفری به یونا وصل بود........
۱.۲k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.