ف۲ پ ۶۹
ف۲ پ ۶۹
و بدون فکر جواب میده
+انیس انیس بهترین گزینه است اون همه جا با من بوده اینو جیهوپم میتونه تایید کنه
_ولی انیس الان حالش زیاد خوب نیست
اینو جیهوپی میگه که میخواد به یونا یادآوری
+میدونم میدونم ولی اون بهترین گزینه است که باهام بیاد خواهش میکنم
اعضا نگاهی به همدیگه میکنن قطعاً زیاد با یونا نبودن پس میتونن نسبت به حرفش مطمئن باشن ولی جیهوب این وسط یکم تردید داشت که این تردید با اومدن انیس و تایید کردن برای همراهی یونا به پایان رسید و الان فقط نیاز به یه نقشه عالی برای این داشتن که از شر اون مواد خلاص بشن ولی کی میدونست که رفتن به اون مکان شاید خاطراتی رو برای یونا به یاد بیاره شاید همه چی به هم بریزه و یا شاید خیلیا از دست برن ولی هیچکس نه از اونجا خبر داره نه از آخر داستان.......:)
نیمههای شب*
یونا و انیس با گرفتن کیف مواد آماده رفتن به مکان مورد نظر میشن نقشه از این قرار بود که بعد از اینکه اونها همراه با فرد معاملهگر وارد بیمارستان شدن اعضا با سرعت اطراف رو محاصره کنند که اگر اتفاقی افتاد همه سریع عمل کن یونا و انیس آماده رفتن شدن دم در بیمارستان مرد سیاه پوش رو دیدن مرد با دستش اشاره کرد که دنبالش بیان و بعد به سمت داخل رفتن وقتی وارد شدن یونا حس عجیبی از اون بیمارستان گرفت انگار اونجا رو میشناخت
+خیلی عجیبه حس میکنم اینجا بودم حس میکنم....... اینجا به دنیا اومدم
بعد این حرفش که آروم زمزمه میکرد و باعث شد کا انیس به سمتش برگرده سرش به شدت درد گرفت روی زمین افتاد خاطراتی که شاید سالها محو شده بودن دوباره داشت به مغز یونا برمیگشت خاطراتی که هیچکس یادش نمیاد اما یونا به دلیل خاص بودن امروز قرار بود به یاد بیاره چیزهایی که شاید زندگیش ره از یک رو به روی دیگه کنه
سال ۲۰۰۶ بیمارستان سیلویا*
لحظه به وجود اومدن یونا*
بچه چیزهای مبهمی میدید انگار از یک آب بزرگ خارج شده بود و بالاخره میتونست نفس بکشه صدای گریهاش کل اتاق یا شاید آزمایشگاه رو فرا گرفته بود صدای مردی رو میشنید
_تونستم .......
و بدون فکر جواب میده
+انیس انیس بهترین گزینه است اون همه جا با من بوده اینو جیهوپم میتونه تایید کنه
_ولی انیس الان حالش زیاد خوب نیست
اینو جیهوپی میگه که میخواد به یونا یادآوری
+میدونم میدونم ولی اون بهترین گزینه است که باهام بیاد خواهش میکنم
اعضا نگاهی به همدیگه میکنن قطعاً زیاد با یونا نبودن پس میتونن نسبت به حرفش مطمئن باشن ولی جیهوب این وسط یکم تردید داشت که این تردید با اومدن انیس و تایید کردن برای همراهی یونا به پایان رسید و الان فقط نیاز به یه نقشه عالی برای این داشتن که از شر اون مواد خلاص بشن ولی کی میدونست که رفتن به اون مکان شاید خاطراتی رو برای یونا به یاد بیاره شاید همه چی به هم بریزه و یا شاید خیلیا از دست برن ولی هیچکس نه از اونجا خبر داره نه از آخر داستان.......:)
نیمههای شب*
یونا و انیس با گرفتن کیف مواد آماده رفتن به مکان مورد نظر میشن نقشه از این قرار بود که بعد از اینکه اونها همراه با فرد معاملهگر وارد بیمارستان شدن اعضا با سرعت اطراف رو محاصره کنند که اگر اتفاقی افتاد همه سریع عمل کن یونا و انیس آماده رفتن شدن دم در بیمارستان مرد سیاه پوش رو دیدن مرد با دستش اشاره کرد که دنبالش بیان و بعد به سمت داخل رفتن وقتی وارد شدن یونا حس عجیبی از اون بیمارستان گرفت انگار اونجا رو میشناخت
+خیلی عجیبه حس میکنم اینجا بودم حس میکنم....... اینجا به دنیا اومدم
بعد این حرفش که آروم زمزمه میکرد و باعث شد کا انیس به سمتش برگرده سرش به شدت درد گرفت روی زمین افتاد خاطراتی که شاید سالها محو شده بودن دوباره داشت به مغز یونا برمیگشت خاطراتی که هیچکس یادش نمیاد اما یونا به دلیل خاص بودن امروز قرار بود به یاد بیاره چیزهایی که شاید زندگیش ره از یک رو به روی دیگه کنه
سال ۲۰۰۶ بیمارستان سیلویا*
لحظه به وجود اومدن یونا*
بچه چیزهای مبهمی میدید انگار از یک آب بزرگ خارج شده بود و بالاخره میتونست نفس بکشه صدای گریهاش کل اتاق یا شاید آزمایشگاه رو فرا گرفته بود صدای مردی رو میشنید
_تونستم .......
۱.۶k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.